باید معماری ایران را صادر کنیم
جایزه پشت جایزه، افتخار پشت افتخار. «استودیوی معماری کیوانی و همکاران» شاید اسمش طولانی باشد، اما راستش این است که در اصل ۲برادر گرداننده آن هستند؛ نیما کیوانی و سینا کیوانی.
2برادری که در چند سال اخیر، تمام همتشان را صرف اعتلای معماری ایران کردهاند تا بتوانند آوازه بناها و طرحهایشان را که با الهام از معماری اصیل ایرانی بوده، به گوش معماران خارجی برسانند و اتفاقا در این راه هم موفق بودهاند. در اینجا گفتوگویی کردهایم با نیما کیوانی.
او برایمان میگوید که سالهاست معماری ایران که تا دورهای به دیگر کشورها و غرب صادر میشد، مهجور مانده و او و برادرش به اندازه توان خودشان تلاش میکنند، با نگاهی نو، در راه صادرکردن معماری ایران قدم بردارند. آنها در ورکشاپهایی که در خارج از ایران داشتهاند، متوجه شدهاند که غربیها از معماری ایرانی چندان خبر ندارند و باید آنها را با ارائه اطلاعات درست آگاه کرد.
- امروز، شما یا بهتر است بگوییم استودیوی شما با لقب سفیر معماری ایران شناخته میشود. چه شد که این عنوان را به شما دادند؟
البته این عنوان بیشتر از طرف رسانهها بود و یک عنوان رسمی بهحساب نمیآید. در واقع بعد از مجموعه ورکشاپها و سخنرانیهای ما در اروپا و با توجه به اتفاقهای پیش از آن مانند کسب جوایز بینالمللی و اجرای پروژههای معماری در خارج از ایران و البته فعالیتهایمان در حوزه معرفی معماری ایران، این عنوان را بعضی رسانهها به ما دادند و شاید این فعالیتها از نظر مفهوم بیانگر همین عنوان هستند. به گمانم در این 3 حوزه مختلف، مهمترین عامل در چنین وجه تسمیهای، فعالیتهایی است که ما برای معرفی معماری ایران در خارج از کشور داشتیم.
برای نمونه در نوروز امسال من در 2 شهر از شهرهای تاریخی و فرهنگی اوکراین اجرای 4برنامه را بر عهده داشتم؛ هم بهصورت سخنرانی و هم ورکشاپ. در این برنامهها اهداف مختلفی را دنبال میکردم، مثلا در یکی از سخنرانیهایم بهمرور معماری ایران در گذشته تا امروز پرداختم و در برخی دیگر از سخنرانیها به معماری امروز ایران و البته مباحث مختلف دیگر در این حوزه. تمام این سخنرانیها با استفاده از فیلم و انیمیشن و اسلایدهای مختلف و... انجام میشد که همه را از قبل خودمان در ایران تهیه کرده بودیم. بخش دیگر تمام این سخنرانیها، معرفی خانهها و مجتمعهای تجاری طراحیشده خودمان بود. این موضوع در شهرهای دیگر اروپا هم تکرار شد و برنامههای بیشتری هم در شهرهای دیگر جهان در دست برنامهریزی داریم.
- عکسالعمل مخاطبان خارجی چطور بود؟
در وهله اول با بازخورد احساسی آنها مواجه میشدیم. من چون پیشینه فعالیت در سینما و تئاتر را نیز داشتهام، در فیلمهای بهکاررفته در شروع و ارائه برنامه، بهنوعی یک سناریو چیده بودم و همین موجب میشد که مخاطب بهشدت جذب فیلم شود. جالب است که بدانید، مخاطبان ما حتی تا یک ساعت بعد از پایان برنامه، سالن را ترک نمیکردند و سؤالات مختلفی درباره ایران میپرسیدند و از شنیدن این همه اطلاعات، واقعا هیجانزده شده بودند.
- این مخاطبان خارجی چقدر ایران را میشناختند و کاری که شما انجام دادید، تا چهاندازه بر شناخت آنها از معماری ایران افزود؟
گرچه گاهی به ما تلقین میکنند که تمام هنرمندان و معماران دنیا از شکوه معماری ایران خبر دارند، اما این حرف چیزی جز یک توهم آموزشی تلقینی نیست. تا آنجا که من به چشم خودم دیدهام و در ارتباطات متعددم با معماران دیگر کشورها نیز به آن پی بردهام، در دنیا بیشتر، معماران ایتالیا و بعضی از استادان کشور فرانسه از قدمت و ارزش معماری ایران آگاهند. مثلا در آموزشهای معماری آلمان، اشاره مناسبی به پرشیا نشده است، اگر هم شده در حد 2 یا 3 صفحه است، درصورتی که همان آلمانیها خیلی زیاد به بررسی معماری ژاپن میپردازند.
- اشکال از کجاست که تا این حد معماری کهن ما ناشناخته باقی مانده؟
بخشی از این اشکال به ضعف ساختار ارائه فرهنگی ما، چه به لحاظ دولتی و چه به لحاظ روحیات و فرهنگ خود ایرانیها، برمیگردد زیرا ما در صادرات معماری ایران به دیگر کشورها، ضعیف بودهایم. بخش دیگر، به سیاستی بازمیگردد که نمیخواهند ایران جایگاه خوبی در معماری جهان پیدا کند. مگر میشود معماری غنی ایران را از خاورمیانه بهسادگی حذف و فراموش کرد؟ جالب است که بدانید برخی از ریشههای معماری روم را در معماری ایران باید جست. مثلا برخی از گنبدهای ساختهشده در روم، برگرفته از گنبد سلطانیه است یا کاخهای آندلوس و دهها مورد دیگر. پس ما در طول تاریخ، صادرات فرهنگی معماری زیادی به دیگر کشورها و فرهنگها داشتهایم.
- و این صادرات معماری تا چه زمانی ادامه داشته است؟
میتوان گفت که از زمان دوران قاجار به بعد، صادرات معماری ما به دیگر کشورها کمرنگ شد. تا پیش از آن، عناصر مهم معماری ایرانی به دیگر کشورها صادر میشد. مثلا در ایران (حتی از دوران پیش از اسلام) نور اهمیت زیادی داشت. نقش نور را در معماری بهواسطه وجود آیین مهرپرستی بهسادگی میتوان مطالعه کرد. همین عنصر که برگرفته از تمدن و تفکر ایرانی بود، به معماری دیگر کشورها نیز رسید و نشانههای کاربرد آن را میتوان در ساخت کلیساها هم دید. حتی همین عناصر در ایران پس از ظهور اسلام نیز با مبانی فکری این دین هماهنگ یا بهعبارت دیگر، روزآمد شد ، یا حیاط مرکزی و بادگیر؛ مشکل امروز این است که بهخاطر اشتباههای شهرسازی مدرن، افزایش جمعیت و... حتی خودمان نیز عناصر معماری اصیل ایرانی را فراموش کردهایم.
- یعنی بهنظرتان ما باید کاملا به گذشته برگردیم و دقیقا همان معماری را زنده کنیم و به آن پایبند باشیم؟
قطعا نمیتوان دقیقا همان معماری کهن را زنده کرد. اصلا، نباید و نمیشود که دست به چنین کاری زد. همیشه بازگشت محض به عقب اشتباه است. اما میتوانیم از شاخصهای دوران طلایی معماری ایران درس بگیریم و آن را به زبان امروز و برای فرهنگ امروز تعریف کنیم.
- و به گمانم این دقیقا همان کاری است که شما تلاش میکنید انجام دهید؛ از عنوان پروژهها گرفته تا استفاده از عناصر مختلف معماری ایرانی و...
بله، هرچند ما هم هنوز به آن ایدهآلی که در ذهنمان است، نرسیدهایم اما در حال تلاش هستیم که بتوانیم نگاهی متفاوت و البته ایرانی به معماری داشته باشیم و آن را در پروژههایی مثل «ارسیخانه»، «پردیسخانه»، «مهرخانه» و... نشان دهیم.
- وضعیت دیگر معماران ایرانی چطور است؟ آنها هم تلاش میکنند تا از طریق چنین تلفیقهایی به سبکی نو در معماری دست پیدا کنند؟
درباره معماری ایران صحبتهای زیادی شده است. بارها و بارها افراد مختلف گفتهاند که ما باید به هویت معماری اصیل ایرانی بازگردیم. هرچند میخواهم در پرانتز برایتان بگویم که خود این جمله هم چندان عبارت درستی نیست. آیا ما امروز همان هویت ایرانیان چند ده قرن پیش را داریم که بخواهیم معماری متناسب با همان هویت را زنده کنیم یا خیر؟ به گمان من، وضعیت فکری و نیازهای ما ایرانیان در این دوره و زمان متفاوت از گذشته است و باید هم هویت جدید خودمان را تعریف کنیم و هم معماری متناسب با این هویت را. با این تفاوت که میتوانیم همچنان نگاهی به ارزشهای معماری گذشته داشته باشیم.
در جواب شما باید بگویم که افرادی نیز در این حوزه کوششهایی کردهاند. برای نمونه اساتید معماری در گذشته تلاشهایی کردند ولی این روند قطع شد و خلئی رخ داد. بههمینخاطر، مسیر گم شد و آن ایدهها به سطح رسید؛ یعنی معماران فقط ظاهر بنا را در این ساختار طراحی کردند، نه روح آن را. یعنی نافذ و فاخربودن اثر را فدای تماشاییبودن آن کردیم. معماری در جایی اتفاق میافتد که قلب و روح شما را درگیر خود کند. البته، جای خوشحالی است که در مجموع، امروز دوستان زیادی در این زمینه تلاش میکنند اما گویا فعلا قرعه به نام ما افتاده است. پس، در مجموع حرکتهای خوبی در حال شکلگیری است و این باعث خوشحالی است.
- در این مسیری که به قول شما تا حدی هم معماران در آن پیش رفتهاند، مهمترین اشکال یا اشکالاتی که وجود دارد، بهنظرتان چیست؟
ما هنوز نتوانستهایم حس «مکان» معماری ایران را به درون خانه انتقال دهیم زیرا ما با ضوابط حاکم بر نظام شهرداری و شهرسازی کشور مشکلات زیادی داریم. ضوابط معماری امروز، براساس ضوابط معماری سازگار با جغرافیا و فرهنگ ایران نیست بلکه کپیشده از ضوابط دیگر کشورهاست و وقتی که میخواهید ساختار معماری ایرانی را در بنا پیاده کنید، همان ضوابط مانع فعالیتتان میشود. ما در مناطق مختلف گونههای مختلف معماری داشتیم ولی امروز تمام شهرهایمان از جنوب تا شمال کشور دارند شبیه هم میشوند.
- باز شدن گره چنین ضوابطی بهدست چه گروهی است؟
معماران، شهرسازان، مدیران شهری و سیاستگذاران این حوزه باید دست بهکار شوند اما قطعا مسیر بسیار سختی را پیش رو دارند زیرا ساختار شهری مانند تهران از دهها سال پیش بر همین اساس شکل گرفته است. از طرف دیگر، یکی از مشکلات مهم ما این است که در همه مناطق کشورمان ضوابط معماری و شهرسازی تقریبا یکسان است درحالیکه معماری و اقلیمها و نیازها و فرهنگهای ساکنان مناطق مختلف یکی نیست. بعضی از نقاط کشور مثل شمال ایران، فرهنگ برونگرا دارند و بعضی نقاط مثل یزد فرهنگ درونگرا. مثلا الگوی حیاط مرکزی که الگوی معماری حوزه تمدنی ایران است، با ضوابط شهرسازی امروز سازگار نیست زیرا برای داشتن بنایی با حیاط مرکزی، مالک باید از متراژ زیادی از بنای خانهاش صرفنظر کند که عملا هیچ مالکی حاضر نیست چنین کاری کند. پس برای بازسازی شرایط، ما نیازمند بازنگریهای کلان در حوزه شهرسازی و معماری هستیم. یا در نمای ساختمان عملا به معمار، یک فضا در حد 10سانتی متر میدهند که بهجای خلق فضا و فرم باید معماری را به یک پوسته تنزل داد.
- شما تلاش میکنید معماری ایرانی را در بناهای امروزی بهکار ببرید و این، یعنی شما اساسا با معماری غرب مخالف هستید؟
خیر، من مخالف معماری غرب نیستم ولی معتقدم که معماری غرب براساس نیازهای روانی و فرهنگی غرب است و نه آنچه ما ایرانیها به آن نیاز داریم. تلفیق بین معماری گذشته و معماری روز را بهسادگی میتوان در ژاپن یافت. ژاپن معماری مدرنی دارد که نشاندهنده لهجه ژاپنیهاست. چنین حرکتهایی نیز سالها قبل از سوی بعضی معماران شروع شد. شاید اگر در این سالها نیز سالها قبل از معماران توانمند حمایتهای جدی صورت میگرفت، چنین جریانهایی ادامه مییافت و آنقدر از روند ساخت بناهایی با معماری خاص ایرانی جدا نمیافتادیم. امروز معماران فعالمان نیز تمام خلاقیتشان را صرف ساختن آپارتمانها و ویلاها و مجتمعهای تجاری خاص میکنند. البته من نمیگویم که هیچ حمایتی صورت نگرفته است، مثلا امروز پل طبیعت تهران بنای شاخصی است که تحت همین حمایتها به نتیجه رسیده و آنقدر اعتبار دارد که حتی توریستها هم از آن دیدن میکنند. ساخت چنین بناهایی وجهه دیگری از ایران را معرفی میکند؛ مثل اینکه ما در حوزه معماری نهتنها کشوری عقبمانده نیستیم بلکه میتوانیم صادرکننده آن باشیم.
- در ابتدای صحبت از جوایزتان گفتید و حالا از بحث عدمصادرات معماری ایران. شما تحلیلتان از این ماجرا چیست؟
امروز حتی در سایتهای معتبر جهانی درباره نسل جدیدی از معماران ایرانی که توجه جامعه جهانی را بهخود جلب کرده و آثاری مثل پلطبیعت و خانه شریفیها و پروژه ارسیخانه و... مقالاتی نوشته شده است، یا مجله والپیپر آمریکا در مورد همین آثار مینویسد و یا روزنامهای همچون گاردین با معماران این آثار مصاحبه میکند. از این به بعد، ایرانیها نیز میتوانند جوایز مختلف جهانی را کسب کنند. چنین اتفاقهایی موجب میشود که به مرور زمان، معماری معاصر ایران به جهانیان معرفی شود و شاید دوران صادرات این معماری شاخص، دوباره شکل بگیرد.