تعامل نشانه و معنا در درک شهر و معماری آن
یاداشت: نگین نجار ازلی/ معمار، پژوهشگر ارشد گیمیفیکیشن دانشگاه اسکوده سوئد
«…کمی که عقب عقب رفت در آب شور و عمیقی افتاد. داشت فکر می کرد ممکن است درون دریا یا اقیانوسی افتاده باشد که ناگهان یادش آمد وقتی گنده شده بود و فکر می کرد شاگرد تنبل کلاس یعنی «می بل» شده، خیلی گریه کرده بود و این ها در واقع اشک خود اوست که حالا برایش مثل یک دریا بود. معلوم می شود که در آن دنیا تشخیص مکان هم مثل زمان برایش کار چندان ساده ای نبود. درس جغرافی هم کمکی به او نمی کرد، زیرا «مکان» در آنجا به وضع و موقعیت «خود انسان» بستگی داشت وامری «نسبی» بود و تعریف و مختصات آن با وضع انسان فرق می کرد. آبی که تا چند لحظه پیش فقط چند قطره اشک بود، حالا دریای بزرگی به چشم می آمد…».
آلیس در سرزمین عجایب: چالز لوتویج داجسن
آلیس به دنبال خرگوشی میدود، در دالانی می افتد و وارد دنیایی دیگر میشود. دنیایی که روح لاعلاج انسانی را به تسخر خویش میگیرد تا نشانه ها را دنبال و در معنای کلمات حلول کند [و یا انکه این سرزمین عجیب او را هم مانند دیگران، به چنگال خویش بکشد]. این که شهر و معماری را در بستر یک داستان کودکانه بجوییم، شاید در وهله اول کاری بس غیرواقع و عجیب در نظر آید؛ اما واقعیت این است که درون همه ما آلیسی وجود دارد. آلیسی که در سرزمینی عجایب گرفتار آمده و با چشمانی سردرگم و مبهوت، در حال سر خوردن و فرو رفتن در دالانی رمزگان گذاری شده است!
داستان آلیس در سرزمین عجایب را شاید بتوانیم یکی از شاهکارهای بی بدیل بدانیم که در طی سالیان متمادی به کودکان سراسر جهان آموخته است، جهان و معنای لایه های مختلف آن، آنچنان درهم پیچیده است که گاهی دچار ناتوانی در تشخیص سطوح مختلف ارتباطی یا طبقات منطقی آن میشویم و در برزخ بین دنیای حقیقی و مجازی گرفتار می آییم؛ چنانچه اگر شهر و معماری که شهر را میسازد را در نظر بگیریم، درمی یابیم حضور نمادها در زندگی ما به هیچ وجه حضوری ایستا و غیرفعال نیست بلکه این عناصر از حضوری فعال و پویا در زندگی برخوردارند. همان گونه که ارنست کاسیرر در کتاب چند جلدی خود با عنوان «فلسفه صورت های نمادین» نشان داده است، نمادها نه به یک صورت خاص و منفرد، بلکه به اشکال گوناگون تجلی می یابند و معنا پیدا میکنند.
معماری بیش از آنکه فضای مصنوعی را در بربگیرد، درک نحوه حضور و آگاهی ما نسبت به این فضا است. معمار به عنولن خالق آن، اگر در انتقال لایه های معنایی و نشانه ای به فضای روانی فهمنده، در وضعیت فعالی عمل کند و آن ها را بشناسد میتواند به عنوان کسی که در وادی تولید معنا، به مقصود دست یازیده، موفق عمل کند. این فرمول بدان معناست که اگر معنا را در ساختارهای ساخت و سازی خویش وارد کنیم، در ادامه شهری خواهیم داشت متعلق به همگان و برای تمامی نسل ها. به دیگر سخن، این امر به همان میزان که در مورد رمزگان ها و نشانه های معماری صدق میکند، در مورد نظام های بازنمایی این معماری در ادراک ما از شهر نیز بسط پیدا کرده و صادق است.
باید گفت نظام های نشانه ای معماری، بسیار کمال یافته و اشکال دلالتی آن عموما در بافت خویش هم ریخت بوده و معنا را با نسبت روابط نظام های معرفتی بازتاب میدهد. در واقع، برای آنکه اثری در چارچوب معرفتی ذهن انسان قرار گیرد، ناچار باید از قیود چندگانه رهایی یافته و در روابط متناسب با فهمنده قرار گیرد. بد نیست در اینجا گریزی بزنیم به سخن لوی استروس، نظریه پرداز انسان شناسی مدرن؛ به گفته او، این ویژگی «اندیشه وحشی» و همچنین قاعده عام آفرینش اسطوره ای و فولکوریک است.
داریوش شایگان در بخشی از نوشته خود به نام در جست جوی فضاهای گم شده اشاره میکند که درک پاریس دوران هوسمان (ژرژ اوژن اوسمان یا هوسمان، ۱۸۰۹ – ۱۸۹۱، طراح شهری مشهور فرانسوی است که به خاطر طرح نوسازی پاریس مشهور است) بدون توجه به آرمان های امپراطوری که شالوده آن را تشکیل میدهد امکان پذیر نیست.
همچنین معماری باشکوه «رینگ اشتراس» وین (خیابانی که چون کمربندی منطقه مرکزی وین را در بر گرفته است)، بدون در نظر گرفتن نقش بورژوازی با ارزش های والای آن، یعنی حقوق و فرهنگ، غیر ممکن است. اگر دوران پیشامدرن را دوره ای بدانیم که شهر با تکیه بر پیشینه اسطوره ای خویش ساختار یافته و معنا میافت، در دوران مدرن شخصیت مرکزی از شهرها گرفته و الگوی روایی شهرها حذف شد. مساله ای که باعث بروز خلا و کاستی در زمینه یا بافت پایدار شده و در ادامه در ذهن فهمنده شهری موجب القا ناپایداری میگردد.
حال سوالی مطرح میشود؛ در دنیای امروزی چگونه میتوانیم معنا را به معماری جدیدمان بازگردانیم؟! در دنیایی که چندگانگی خوانش ها، مجموعه ای از رمزگان های برهم انباشته و درهم تنیده در اختیار ما میگذارد، شاید بهتر باشد، بلاتشبیه، به سیاقی آلیس وار، چشمان خود را گشوده و در این سرزمین عجایب با دیدی نقادانه [و درعین حال به غایت درجه شاجاعانه]، به دنبال صدای حقیقت بوده و بدون ترس از ملکه سرخ (!)، با نقد ساختارهای اطراف، غنای معنایی را به متن شهر بازگردانیم.