یادداشتی از احمد مسجد جامعی، عضو شورای اسلامی شهر تهران درباره تکیههای شهر منتشر شد که خواندنی است.
تکیههای قدیم را در محل تلاقی راهها برپا میکردند. جایی که محل گذر بوده، تکیهها سقف نداشتند و ایام محرم رویشان چادر و پوش میزدند. مثل همین تکیه تجریش که قلب بازار است. اهل بازار که برای عزاداری میآمدند زنها در اتاقهای بالایی مینشستند و همراهی میکردند. هنوز هم در بازار تکیهها را در سراها میزنند. یا مثلاً تکیه نفرآباد در ری که قدیمیترین تکیه تهران است. در تهران تکیههای متفاوتی داریم مثلاً تکیه سادات اخوی. طبق وقفنامه تکیه، آنجا قهوه میدادند. آنهم چه قهوهای و با چه ترکیبی که هنوز هم میدهند. دست خود خانواده است و خانواده مقید به وقف. یا مثلاً تکیههای اقوام مختلف. تکیه پاکستانیها یک جایی در دولتآباد است یا تکیه افغانها که شاخه شاخه است. همین طور تکیه عربها که هر شهرشان تکیه خودش را دارد. مثلاً کاظمینیها تکیه خودشان را دارند میگویند چون کنار بغداد بودیم ما شهریتریم، علائمشان فرق میکند، غذاهایشان هم فرق میکند. کربلاییها و نجفیها هم هرکدامشان تکیه خودشان را دارند. ولی بهطور کلی تکیههای تهران را به سه دسته میتوان تقسیم کرد...
یکی تکیههای صنفی مثل تکیه حلبیسازها، قدیمیترینشان تکیههای بزازها، خرازهاست که قدیم اصلاً نقش یکجور اتحادیه را برایشان داشته است. دومیها تکیه خلجها و قمیها و کرمانیها و... است. یعنی اقوامی که به تهران مراجعت کردهاند. به غیر از این دو گروه تکیههایی داریم که محلیاند . مثل تکیه قنات آباد یا تکیه پیرعطا.
در اسنادی آمده، آن زمانی که تهران 5 محله داشته بیش از 50 تکیه داشته است. امروز تعریف تکیه و حسینیه متفاوت شده است. اما متفاوتترین تکیهای که دیدم، تکیهای بود که در یکی از تهرانگردیهایم به آن برخوردم. تکیهای در دزاشیب. دزاشیب باغ بزرگی داشته که چون زراعی بوده و تعداد باغبانهای آن هم زیاد بوده، اتاقکی ساخته بودند برای نماز خواندن. دهه 50 که خیابان میکشند، این نمازخانه میافتد بیرون باغ و متروکه میشود. همان روزها یک سوپور یا سرسپور به نام نایب تقی صالحی، میآید رفتگران شمیران را جمع میکند و چون ایام محرم بوده اتاقک را با همتی جمعی میکنند تکیه سوپورها، فقط یک چاردیواری بوده اما بعدها رویش را چادر میزنند و میشود محل عزاداریشان.
بعدها بازسازیاش کردند و به جای چادر سقف برایش زدند. منتها خوشبختانه در این تکیه همه چیز بوی گذشته را میدهد و شکل قدیمی و سنتیاش را کمابیش حفظ کرده است. آن تابلوهای سی، چهل ساله، بیرقها و پرچمها و پشتیهای سنتیاش هنوز هم هست. آن نمازخانه هم حالا شده یک مسجد. یک اتاق است. سرویس بهداشتی هم ندارد وضوخانه هم ندارد اما هست. کمی دورتر از آنهم تکیه مجللی بوده که درباریان میآمدند به نام تکیه دزاشیب.
این تکیه هنوز هم تکیه مفصلی است. در دو طبقه فرش شده و دورتا دور پشتی چیده شده است؛ شش ستون چوبی بلند دارد که سقف شیروانی مانند تکیه را نگه داشته است. کتیبههای قرآنی و طوق و چند طاقه شال و چند گلدان وقفی و چند تابلوی رنگ روغن عاشورایی و دو بیرق هشتادساله که تصویر حضرت علیاکبر دارد و حال و هوای دیگری به هیات داده است. تکیه دولتی نیست. روحانی گرانقدری، هفتاد، هشتاد ساله همیشه قبل نماز صبح میآید و به برکت چنین عالم خوشسلیقهای چراغ تکیه هنوز روشن است. حالا اتفاق جالبی که در این میان میافتاد دید و بازدید دو تکیه از هم بوده است. رسم است که تکیهها برای سرسلامتی به دیدار هم میروند، اما اینکه تکیه سوپورها میرفتهاند تکیه اعیانی دزاشیب، دزاشیبیها هم میآمدند بازدید پسمیدادند مصداق بارز این شعرطبیب اصفهانی است که: بنازم به بزم محبت که آنجا؛ گدایی به شاهی مقابل نشیند.
منبع: اعتماد