به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر جلسه سی و دوم از سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی» آیت الله اراکی است که در ادامه می خوانید؛
مقدمه
نظام عمران شهری از یک جوهر، و یک قالب و صورتی برخوردار است و این مسئله به نظام عمران شهری در شهرهای اسلامی هم اختصاص ندارد و همه جا همین قاعده جاری است. جان و روح نظام عمران شهری را آن ساختار فکری و ارزشیای تشکیل داده است که نظام عمران شهری را جهت میدهد. آنچه در این سلسله دروس به آن خواهیم پرداخت همان ساختار به اصطلاح ایدئولوژیک نظام عمران شهری است که به وسیلۀ فقه اسلام تبیین شده و میشود و کار فقها است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلاة علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
بخش آخر روایات مربوط به توسعه فضای سبز
بحث امروز ما در دسته چهارم از روایات مربوط به فضای سبز است. روایاتی که از آن روایات، حرمتِ قطع درخت با ثمر و کراهتِ قطع درخت سایهدارِ بیثمر استفاده میشود، مگر اینکه جایگزین داشته باشد. ما از مجموعه روایات استفاده میکنیم درختی که ثمر داشته باشد، حرمت قطع دارد، مگر اینکه جایگزینش کنند با بهتر از آن یا نظیر آن. همچنین درختی که ثمر ندارد یا ثمرِ مُعتنا به ندارد و مطلوب از آن درخت، ثمرش نیست بلکه سایه و فضای سبز آن درخت است؛ قطع چنین درختی هم به شدت کراهت دارد. مخصوصاً در آنجایی که افزون و انبوهِ درخت نباشد. آنجایی که انبوه درخت داریم؛ قطع درخت بیثمر ظاهراً اشکال و کراهتی ندارد، به شرطی که به سایر درختان صدمهای نزد و صدمهای به فضای سبز محیط وارد نکند.
حالا روایات را میخوانیم. مرحوم شیخ طوسی در امالی روایت میکند به سندش از رسول الله (ص) «انه لعَنَ قاطعَ السدرة»؛ کسی که درخت سدر و همین درخت کُنار را قطع کند این شخص؛ ملعون است. اینکه قطع سدر مورد لعن قرار گرفته، ظهور در حرمت دارد. این روایت را مرحوم محدث نوری در مستدرک در ابواب المزارعة باب ۵ حدیث ۱ نقل میکند.
مرحوم صاحب مسائل در وسائل الشیعه جلد دوازدهم صفحه ۱۹۸ ابواب المزارعة باب هفتم حدیث اول روایت میکند از مرحوم کلینی به سندش از امام صادق (ع) که «لا تَقطَعُوا الثِّمارَ فَیَبعَثُ اللّهُ عَلیکُمُ العَذابَ صَبّا»؛ منظور از ثمار در اینجا درختِ ثمرده و میوهدهنده است. منظور خود میوه نیست، چون خودِ میوه را باید چید و استفاده کرد. منظور از لا تقطع الثمار، اشجار الثمر و درخت ثمرده است. درخت ثمرده نباید قطع شود. اما وقتی درختی که از ثمردهی افتاده باشد و پیر شده باشد را قطع میکنند که جایگزینش کنند؛ این کار خوب هم هست. ولی جایز نیست درخت ثمرده را قطع کنند. «لا تَقطَعُوا الثِّمارَ»؛ روایت صریح در حرمتِ قطعِ درخت ثمرده است.
حالا ما نمیدانیم تکلیف این کسانی که باغهای قم و باغهای انار قم را تبدیل به زمین بیثمر کردهاند چه میشود؟! به هر حال قاعده شرعی ما این است که قطع درخت ثمر ده جایز نیست تا چه برسد به اینکه باغ ثمرده را از ریشه و بن بردارند و این را به زمین مسکونی تبدیل کنند. شرعاً جایز نیست. «فَیَبعَثُ اللّهُ عَلیکُمُ العَذابَ صَبّا»؛ درخت ثمرده را قطع نکنید که خدا عذابش را بر شما نازل میکند.
خیلی از مشکلات اجتماعی که ما الآن میبینیم و مشکلاتی که ما با آن در زندگی روبرو میشویم نتیجه عدم مراعات همین مسائل است. شما الآن تعجب میکنید که چرا چنین مشکلاتی برای ما پیش میآید؟ خب رعایت نمیکنیم. در روایت به ما گفتهاند که چه را رعایت کنید و چه را نگهداری کنید. کجا میشود کاری را انجام بدهیم و کجا نمیشود کاری را انجام بدهیم.
روایتی دیگر باز در وسائل است ابواب المزارعة باب هفتم حدیث ۲. مرحوم کلینی به سند صحیح روایت میکند عن البزنتی. ابی نصر بزنتی از أجلّه اصحاب حضرت رضا (ع) و مرد بسیار جلیل القدری است. میگوید سَأَلَتُ ابی الحسن عَن قَطعِ السِّدْرِ. بنزتی هم امام رضا و هم امام کاظم (ع) را ادراک کرده است، البته بیشتر با امام رضا بوده است. اما در این روایت ظاهرش این است که مراد از ابوالحسن، امام کاظم است. «سَأَلَت ابی الحسن عَن قَطعِ السِّدْرِ». در این روایت دوتا ابوالحسن هست. ابوالحسن اول، همان حضرت رضا (ع) است و ابی الحسن دوم، امام کاظم (ع) است. بزنتی روایت میکند سَأَلَت ابی الحسن –یعنی حضرت رضا (ع)- عَن قَطعِ السِّدْرِ سَأَلَنی فقال رَجُلٌ مِن أصحابِکَ عَنهُ فَکَتَبتُ إلَیهِ: قَد قَطَعَ أبُو الحَسنِ علیه السلام سِدراً وغَرَسَ مَکانَهُ عِنَبا»؛ از قطع درخت سدر و کُنار از حضرت رضا سؤال کردم. حضرت فرمود ابوالحسن -یعنی امام کاظم (ع)- درخت سدری را قطع کردند و به جای آن مو و درخت انگور کاشتند. پس تبدیل درخت میوه به درخت میوۀ دیگر اشکالی ندارد. درخت میوهای را قطع کنند و به جای آن درخت میوه بهتر و مورد نیاز بیشتری را بکارند. این اشکالی ندارد اما قطع درخت اشکال دارد.
یک روایتی داریم که معارض این روایات به شمار میآید، البته در رابطه با خصوص سدر. یعنی ممکن است کسی توهّمِ معارضه کند که حالا وجه جمع را بیان میکنیم. مرحوم صاحب وسائل در همین باب هفتم از ابواب المزارعه روایت میکند از امام صادق (ص) -سند روایت هم صحیح است- «مَکْرُوهٌ قَطْعُ النَّخْل». تا اینجا این روایت تعارضی با روایات گذشته ندارد. فرمود قطع نخل مکروه است و در اینجا مراد از مکروه، مکروه به معنای فقهی نیست. بلکه همان معنای لغوی مکروه مراد است که معنی نهی و منع است و از این حرمت فهمیده میشود، نه کراهتِ اصطلاحی که با جواز قابل جمع است. اینجا از کراهت، حرمت استفاده میشود. یعنی مضمون و معنای لغوی مکروه در اینجا مراد است. هنوز این اصطلاحات فقهی در آن زمان رایج نبوده است که مثلاً مکروه را در مقابل حرام بشناسند. «مَکْرُوهٌ قَطْعُ النَّخْل». قطع نخل در شهر مورد کراهت است؛ یعنی حرمت دارد و از قطع نخل منع شده است. «وَ سُئِلَ عَنْ قَطْعِ الشَّجَرَةِ قَالَ لَا بَأْسَ».
با توجه به روایات دیگر فهمیده میشود که مراد از این شجر؛ شجرِ بیثمر است. چون در آن روایات به خصوص شجر مثمر اشاره شده بود. آن روایت این روایت را تخصیص میزند. وقتی گفته میشود «سُئِلَ عَنْ قَطْعِ الشَّجَرَةِ قَالَ لَا بَأْس»؛ یعنی لابأس وقتی شجر مثمر نباشد. حالا این لا بأس در ذیل روایت توضیح داده میشود. «قُلْتُ فَالسِّدْرِ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ إِنَّمَا یُکْرَهُ قَطْعُ السِّدْرِ بِالْبَادِیَةِ لِأَنَّهُ بِهَا قَلِیلٌ وَ أَمَّا هَاهُنَا فَلَا یُکْرَهُ».
خب این روایت موهمِ تعارض است؛ یعنی ممکن است کسی ادعا کند آن روایاتی که در قبل خواندیم و نهی از قطع درخت بود، با این روایتی که میفرماید لَا بَأْسَ تعارض میکنند. خب یک وجه جمع این است که آن روایاتِ نهی را حمل بر کراهت کنیم. این روایت میگوید لابأس و آن روایات می گویند لایجوز. اگر بخواهیم بین لا بأس و لا یجوز جمع کنیم؛ وجه جمعشان این است که لایجوز را حمل بر کراهت کنیم. لکن این وجه جمع در اینجا وارد نیست. به دلیل اینکه اینجا بین این دو روایات، عموم و خصوصِ مطلق وجود دارد. روایاتی که نهی از قطع شَجر دارد، خاصِ به شجر مثمر است، همانطور که قبلاً بیان کردیم. در اینجا که میفرماید «سُئِلَ عَنْ قَطْعِ الشَّجَرَةِ»؛ خصوص شجره مثمره را نمیگوید و لذا وجه جمعِ صحیح، حمل عام بر خاص است و تخصیص عام به وسیله خاص است. نتیجه این میشود که لابأس بقطع الشجرة، به شجره غیر مثمر اختصاص پیدا میکند. چون روایات نهی صراحت در خصوص شجره مثمر داشتند. پس شجر مثمر لا یجوز قطعه؛ اما در مورد شجری که غیر مثمر است در اینجا فرموده لابأس. در بعضی از روایات که بعضی آنها را خواندیم و بعضی را بعداً اشاره میکنیم از قطع مطلق الشجره هم نهی شده است، منتها با این روایت آنوقت میتوان گفت؛ جمع بین این دو این است که قطع شجر غیر مثمر کراهت دارد اما قطع شجر مثمر حرمت دارد. در خصوصِ سدر باز هم در اینجا روایت میفرماید «لَا بَأْسَ بِهِ إِنَّمَا یُکْرَهُ قَطْعُ السِّدْرِ بِالْبَادِیَةِ لِأَنَّهُ بِهَا قَلِیلٌ وَ أَمَّا هَاهُنَا فَلَا یُکْرَهُ».
این روایت توضیح و توجیه میکند آن روایتی که از حضرت رسول نقل کردیم که لعن قاطع السدرة. از لعن قاطع سدره استفاده حرمت میشود. ولی این روایت توضیح میدهد که مراد قطع سدر در آنجایی است که به سایهاش نیاز است، خلاصه سدر مفید. در بادیه و صحرا از سایه درخت سدر استفاده میشود و در اینجا قطعش حرام است. آنجا هم که حضرت فرمود: لعن قاطع السدرة، معلوم میشود مراد از سدره، آن سدرهای است که از سایهاش استفاده میشود. اما در یک جایی انبوه درخت داریم یا درخت سدری است که از سایهاش استفاده نمیشود، مانند اینکه در درون جنگل است و با قطع آن آسیبی به فضای سبز یا به سایهای که مردم از آن استفاده میکنند وارد نمیشود. در اینجا این نهی برداشته شده است. بنابراین محصّلش این است که چنین استفاده میشود که:
۱. قطع درخت ثمرده جایز نیست.
۲. درختی که از سایهاش استفاده میشود و به سایهاش نیاز است؛ لا یجوزُ قطعُه. اما در آنجایی که نه درختی است که ثمر میدهد و نه سایهاش ضرورت دارد و از آن استفاده نمیشود؛ در چنین جایی قطع این درخت اشکالی ندارد. این ماحصل چیزی است که ما از این روایات استفاده میکنیم.
در خانه هم همین حکم را دارد؛ یک وقت در خانهای درختان زیادی وجود دارد و حالا میخواهد یک درخت را قطع کند. اگر این درخت را قطع کرد صدمهای به سایه سایر درختان نمیزند. اما آن سایهای که با یک چیز دیگری مثل چتر جایگزین شود اینطور نیست و معلوم است که روایت از همچین موردی منصرف است. روایت میفرماید «لِأَنَّهُ بِهَا قَلِیلٌ وَ أَمَّا هَاهُنَا فَلَا یُکْرَهُ»؛ یعنی وقتی که درخت زیاد است، قطع این درخت اشکالی ندارد. وقتی درخت زیاد است یعنی چه؟ یعنی آن درختان دیگر جایگزین این درخت میشوند در آن فایدهای که بر این درخت بار میشود که همان فایده سایهدهی است. این فایده بر درختان دیگر هم بار میشود و چون چنین است؛ قطعش اشکالی ندارد.
حالا ما سایه را مثال زدیم. شاید بشود اکسیژنِ تولید شدۀ به وسیله درخت را هم مثال زد. حتی فضای سبز آن هم همینطور است. چون در اینجا بحث قلّت و کثرت مطرح شده است. سایه یکی از منافع مترتبه بر درخت است. آنجایی که با قطع درخت صدمهای به فایده وارد نمیشود و اگر قطع کنیم باز هم انتفاع از درختان دیگر وجود دارد و همان فایده را میرسانند و صدمهای به منفعتی که از این درخت میبریم وارد نمیشود؛ در اینجا قطع درخت اشکالی ندارد. اما اگر قطع درخت در جایی باشد که اگر درختی را قطع کردید، آن فایده و منفعتی که باید بر درخت بار شود، از بین خواهد رفت، لأنه بها قلیل شامل این موضوع میشود.
مطلوبیت وسعت مسکن در منابع دینی
به مطلب دوازدهم میرسیم که مطلوبیت سعۀ مسکن است، مطلوبیت اینکه محل مسکونی سعه و وسعت داشته باشد و کراهت تنگ بودن و به اصطلاح ذیقِ محل. ما هر دو دسته روایات را داریم؛ هم روایاتی که دال بر استحباب سعه مسکن است و هم روایاتی که دال بر کراهت ذیق مسکن است. لذا در اینجا به اصطلاح مسئله سعه مسکن از لحاظ مطلوبیت شرعی دوضربه است؛ هم به لحاظ اینکه خود سعه مسکن مطلوبیت دارد، هم به لحاظ اینکه تنگ بودن محل سکونت شرعاً مکروهیت و کراهت دارد.
روایات متعددی داریم. لذا ما اول روایات مربوط به سعه مسکن را مطرح میکنیم و بعد روایات مربوط به کراهت تنگ بودن و ذیق منزل را. این نکته را هم قبلاً اشاره میکنیم که گاهی گفته میشود این حرفهای شما مربوط به زمانهای قدیم است که آدم و جمعیت کم بود و زمین زیاد بود و هزینه ساختمان خیلی پایین بود، اما حالا که ساختمان این هزینههای گزاف را دارد چارهای جز ساختن خانههای کوچک و حتی تراکمی نیست. ما روی این مطلب اصرار داریم و معتقدیم که اگر کارشناسیِ دقیق شود قطعاً به همان نتیجهای که ما ادعا میکنیم خواهد رسید. هزینههای افزون و هزینههای کلانی که امروز بر مسکن بار میشود، ناشی از انحصار و آن ارزشافزودهای است که مورد تقاضای سرمایهگذاران است.
یعنی به دلیل اینکه خود مسکن تبدیل شده است به یک کالای تجاری و وارد رقابت شده است و در مسئله مسکن انحصار بوجود آمده است هزینهها بالا رفته است. حالا شما حساب کنید؛ زمین که مال دولت است، زمینی که میخواهند در آن مسکن بسازند نباید هزینه داشته باشد، هزینه نباید بر زمین بار شود. چون این زمین، زمینِ کشاورزی و زمین باغ که نیست و زمین موات و زمینی است که باید احیا شود. خب خودِ زمین که مال دولت است و زمین را میتواند مجانی در اختیار مردم قرار دهد. هزینهای که عمدتاً بار میشود، هزینه خدمات است. سعۀ مسکن شرعاً مطلوب است و این هزینههای افزونی که بر مسئله مسکن بار میشود در نتیجه تجاریسازی مسکن است.
این را ما قبلاً گفتیم و حتی در بحث فقه اقتصاد هم مطرح کردیم که تجاریسازی مسکن شرعا ممنوع است، یعنی مسکن وسیله تجارت شود و مسکن را برای این بسازند که از سود و از ارزشافزوده آن استفاده کنند. مسکن باید برای نیاز ساخته شود. اگر شما مسکن را اینگونه تصور کنید که برای نیاز ساخته میشود؛ در اینصورت هزینه مسکن یکی هزینه ساخت است و یکی هزینه خدمات. هزینه خدمات و ساخت را شما در هر حال باید بدهید؛ چه این ساخت، ارتفاعی و تراکمی باشد و چه غیر ارتفاعی و تراکمی. هزینه ساخت را شما باید بدهید. اگر آهن یا آجر است شما باید هزینه بدهید. هزینه آب و برق را هم که باید بدهید.
ممکن است یک تفاوت اندکی در هزینهها باشد که این را دولت میتواند سوبسید بدهد. اینطور نیست که در شرایط کنونی ایننوع ساخت مسکنی که در فقه ما آمده است؛ امکانپذیر نباشد، نخیر امکانپذیر است. در آیه کریمه داریم که «أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً»؛ سرزمین خدا واسع است و شما برای چه میآیید این سرزمین خدا را به سرزمینهای انحصاری تبدیل میکنید و با انحصار، قیمت زمین را بالا میآورید و زمین میشود ابزار تجاری. خب زمین که نباید ابزار تجاری باشد، زمین فی نفسه و برای ساخت مسکن که نباید خرید و فروش شود. مگر اینکه این زمین احیاء شده باشد و تبدیل به مسکن شده باشد. آنوقت قیمت پیدا میکند.
طرف یک زمینی را تصرف میکند و میگوید زمین پدرم است؛ بیخود کردی زمین پدرت است. زمین خالی، موات و بایر است. ملک من است و میخواهم بفروشم! خب برای چه میخواهی بفروشی؟ اینها چیزهایی است که قاطعانه باید اعمال شوند. البته باید حسن اجراء هم باشد. ما یک وقتی که در خوزستان بودیم میدیدیم خانههای مسکونی مردم را به عنوان زمینهای موات اعلام میکنند. زمینهای مردمی که رویش ساخت و ساز کرده بودند و خانه ساخته شده بود و مسکونی بود را موات اعلام میکردند. خب این خطا یا تخلف در اجراء است. ما به اصل خود قانون کار داریم. قاون باید خوب اجراء شود.
شما بروید به شرق قم بین قم و تهران هزاران هزار هکتار زمین خالی میبینید. زمین خالی، را به مردم بدهید و مردم بسازند. آنوقت چقدر هزینهاش است؟ فقط هزینه خدمات و هزینه ساخت دارد و این دو هزینه را در هر جایی که بخواهید خانه بسازید حتی در ارتفاعات باید بپردازید. لذا ما معتقدیم این حرفی که ما میزنیم حرف جدی است و باید سیاست ساخت مسکن به این سمت هدایت شود. آنهایی که میخواهند به مردم خدمت کنند این را تجربه کنند و ببیند چه اتفاقی میافتد. در شهرهای بزرگ و در کشورهای پیشرفته هم همین کار را میکنند.
در اغلب مناطقِ پیشرفته دنیا با اینکه تراکم جمعیتی خیلی در آنجا بالا است خانهها بزرگ و با ارتفاع پایین است، ارتفاع بالا خیلی محدود است، در شهرهایی مثل لندن ارتفاع بالا بود. این قواعدی که ما میگوییم در شرع ما آمده است دقیقاً همین قواعد را آنها عمل میکنند. منتها وقتی نوبت شرع ما میرسد زیر سؤالش میبرند. اگر ما بگوییم این قاعده، قاعده شرعی است و این بحثِ فقه نظام عمران شرعی ما است؛ این به یک مسئله منفی تبدیل میشود. اما اگر بگوییم فلان مهندسان اروپایی اینطور طرح و نظریه دادهاند؛ یک نظریه پیشرفته و خیلی خوب میشود. مشکل ما، مشکل چنین برداشتی از مسائل است. به هر حال ما معتقدیم که: روایات ما تأکید بر سعه دار دارند و سعۀ دار یکی از مهمترین اصول شهرسازی و خانهسازی است.
تمدن بدلی bornos.blog.ir