به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر جلسه سی ام از سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی» آیت الله اراکی است که در ادامه می خوانید؛
مقدمه
نظام عمران شهری از یک جوهر، و یک قالب و صورتی برخوردار است و این مسئله به نظام عمران شهری در شهرهای اسلامی هم اختصاص ندارد و همه جا همین قاعده جاری است. جان و روح نظام عمران شهری را آن ساختار فکری و ارزشیای تشکیل داده است که نظام عمران شهری را جهت میدهد. آنچه در این سلسله دروس به آن خواهیم پرداخت همان ساختار به اصطلاح ایدئولوژیک نظام عمران شهری است که به وسیلۀ فقه اسلام تبیین شده و میشود و کار فقها است.
روایات مربوط به توسعه فضای سبز شهری
بحث ما در مطلب یازدهم در فقه عمران شهری بود که موضوع آن مطلوبیتِ گسترش فضای سبز در عمران شهری بود. آیاتی را در این رابطه بحث کردیم، البته آیات بیشتری هم هست اما فقط به همان چند آیهای که مورد بحث قرار گرفت، اکتفا میکنیم.
روایات فراوانی هم وارد شده است که مربوط به همین مسئله فضای سبز است. این روایات را در چند دسته، دستهبندی کردهایم.
دسته اول، روایاتی است که در مورد محبوبیت و مطلوبیت گل در شرع اسلام و در نظام اسلامی وارد شده است؛ روایاتی که دلالت دارد بر اینکه گل و ریحان –به تعبیر روایات که در روایات ریحان به معنای گل است- در شرع مطلوبیت دارد. لذا استفاده میکنیم که در فضای سبز شهری، تکثیر گل مطلوبیت دارد. روایاتی که در این زمینه وجود دارد متعدد هستند، تعدادی از این روایات را مطرح میکنیم.
در جلد ششم کافی، مرحوم کلینی بابی را تحت عنوان باب الریاحین نقل است؛ یعنی باب مخصوص گلها. اولین روایت چنین است: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی وَأَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیدٍ عَمَّنْ رَفَعَهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِی صلیاللهعلیهوآلهوسلم: إِذَا أُتِی أَحَدُکمْ بِرَیحَانٍ فَلْیشَمَّهُ وَلْیضَعْهُ عَلی عَینَیهِ فَإِنَّهُ مِنَ الْجَنَّةِ وَإِذَا أُتِی أَحَدُکمْ بِهِ فَلَا یرُدَّهُ». اگر برای کسی از شما گلی آوردند آن گل را ببوید و روی چشم بگذارد؛ چون این گل از بهشت است؛ گل، موجود بهشتی است. اگر برای شما گل آوردند هدیهٔ گل را رد نکند. این نشاندهنده جایگاه گل است لذا زبان شریعت به طور کل گل را موجود بهشتی میداند. معنیاش این است که انسان را به یاد بهشت میاندازد و اثر معنوی دارد و تنها اثر جسمانی و مادی ندارد. حتی نهی شده است از اینکه کسی هدیه گل را رد کند. این روایت، روایت اول از باب الریاحین کافی است؛ جلد ششم صفحه ۵۲۴.
روایت دیگری را مرحوم کلینی به سندش از ابن محبوب روایت میکند که از نظر سندی هم صحیح است: «عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیهالسلام: إِذَا أُتِی أَحَدُکمْ بِالرَّیحَانِ فَلْیشَمَّهُ وَلْیضَعْهُ عَلی عَینَیهِ؛ فَإِنَّهُ مِنَ الْجَنَّةِ». مضمون این روایت با صدر روایت قبل موافق و متحد است و مضمون روایت قبل را تأیید میکند که اگر برای کسی از شما گل آوردند آن را ببوید و روی چشمانش بگذارد، «فَإِنَّهُ مِنَ الْجَنَّةِ»؛ گل از بهشت است، یک موجود بهشتی است.
روایتی نقل شده است که مخصوص گل یاس است؛ میفرماید گل یاس، سید گلهاست. از این روایت استفاده میشود که گل یاس برتر از همه گلهاست که این نشاندهنده تشویق بر تکثیر این گل است؛ «مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی رَفَعَهُ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیهالسلام: «الرَّیحَانُ وَاحِدٌ وَعِشْرُونَ نَوْعاً سَیدُهَا الْآسُ». این ۲۱ نوع گل لابد در بین مردم رایج و معروف بوده است والّا قاعدةً انواع گل خیلی بیش از این تعداد است. روایت نظر بر آن گلهایی است که در آن روزگار رایج بوده است و مردم میشناختند. میفرماید ۲۱ نوع گل داریم که از بین همه اینها برترینش گل یاس است؛ «الرَّیحَانُ وَاحِدٌ وَعِشْرُونَ نَوْعاً سَیدُهَا الْآسُ»؛ گل یاس، برترین است.
روایت دیگر، روایتی است که کلینی رحمة الله روایت میکند: «عن عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی بْنِ یقْطِینٍ عَنْ یونُسَ بْنِ یعْقُوبَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللهِ علیهالسلام وَ فِی یدِهِ مِخْضَبَةٌ فیها رَیحَانٌ». وارد شدم بر حضرت امام صادق علیه السلام و دیدم یک مخضبة در دستشان است. مخضبة یعنی ظرفی که رنگِ خضاب را در آن ظرف نگه میدارند. حضرت ظرف خضابی داشتند که پر از گل بود. این نشاندهنده مطلوبیت گل در نظر شرع است.
روایات دیگر، روایت پنجم از همین باب است که مرحوم شیخ کلینی از ابی هاشم جعفری نقل میکند؛ «قال: دَخَلْتُ عَلی أَبِی الْحَسَنِ الْعَسْکرِی علیهالسلام فَجَاءَ صَبِی مِنْ صِبْیانِهِ فَنَاوَلَهُ وَرْدَةً فَقَبَّلَهَا وَوَضَعَهَا عَلی عَینَیهِ ثُمَّ نَاوَلَنِیهَا». پسرکی گلی را به امام عسکری علیه السلام تقدیم کرد؛ حضرت این گل را به دست گرفتند و بوسیدند. خیلی روایت عجیبی است؛ نشاندهنده میزان محبوبیت گل در نزد ائمه اطهار علیهم السلام است. حضرت گل را بوسید و سپس آن را روی دو چشم گذاشت و به من داد. ثُمَّ قَالَ: «یا أَبَا هَاشِمٍ مَنْ تَنَاوَلَ وَرْدَةً أَوْ رَیحَانَةً فَقَبَّلَهَا وَوَضَعَهَا عَلی عَینَیهِ ثُمَّ صَلّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ الْأَئِمَّةِ کتَبَ اللهُ لَهُ مِنْ الْحَسَنَاتِ مِثْلَ رَمْلِ عَالِجٍ وَ مَحَا عَنْهُ مِنَ السَّیئَاتِ مِثْلَ ذلِک». این روایت از لحاظ دلالت بر جایگاه گل و ریحان نزد شرع، دلالت بسیار رسایی دارد؛ فرمود: «مَنْ تَنَاوَلَ وَرْدَةً أَوْ رَیحَانَةً». به هرکس گل یا سبزهای دادند، اگر آن را بوسید و روی دو چشمهایش گذاشت سپس بر محمد و آل محمد صلوات الله تعالی علیهم صلوات فرستد؛ خدای متعال از حسنات مثل رملِ عالج به او میدهد. عالج، تپه بسیار بزرگی بود که در خیلی از موارد به آن تشبیه میشد. خدای متعال برای او مثل رمل عالج حسنه مینویسد؛ «وَمَحَا عَنْهُ مِنَ السَّیئَاتِ مِثْلَ ذلِک» و به همین اندازه هم از سیّئات او کاسته میشود. پس مسئله گل نزد شارع اینقدر محبوبیت دارد.
این دسته اول از روایات است که مربوط به گل و ریحان است که محبوبیت گل را نزد شارع مورد تأکید قرار داده است. لذا در فضای سبز شهری تکثیر گل، محمود، ممدوح و محبوب است. هرچه در فضای سبز شهری در آنجایی که بشود گلکاری صورت گیرد محبوبیت شرعی دارد. از «یشمّه» هم استفاده میشود که حتیالمقدور اگر امکان دارد گلهای خوشبو را در فضای سبز شهری تکثیر کنند و این کار اولی است. از فلیشمه که امر به شمّ گل شده است گل خوشبو فهمیده میشود؛ والّا گل غیر خوشبو که شمّ ندارد. از این هم استفاده میکنیم که آن گلی که در شرع بیشتر به آن توجه خاص میشود گل خوشبو است. این، دسته اول از روایت بود.
دسته دوم روایات
دسته دوم روایاتی است که در محبوبیت سبزه و فضای سبز وارد شده است که فضای سبز را نزد شارع محبوب اعلام میکند. مرحوم برقی صاحب محاسن روایت میکند و روایت از نظر سندی تام است؛ «عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عُبَیدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلان قَالَ: ثَلَاثَةٌ یجْلُونَ الْبَصَرَ النَّظَرُ إِلَی الْخُضْرَةِ وَ النَّظَرُ إِلَی الْمَاءِ الْجَارِی وَ النَّظَرُ إِلَی الْوَجْهِ الْحَسَنِ.»؛ سه چیز است که به چشم جلاء میدهد. جلای چشم به معنی این نیست که چشم از لحاظ فیزیکی عوض میشود؛ جلای چشم به معنای جلای روح از طریق چشم است؛ یعنی روح در نتیجه دیدن احساس تازگی میکند. «یجْلُونَ الْبَصَرَ»، مثل جری المیزاب است. میزاب که جاری نمیشود؛ چون آبی که در میزاب است جاری میشود، این جریان را به میزاب نسبت میدهند. در یجلی البصر هم اگر به سبزه یا کوه یا سنگ نگاه کند حالتِ بصر عوض نمیشود و چشم همان چشم است بلکه یعنی آنچه بهوسیله بصر میبیند که همان روح آدمی است. روح جلا پیدا میکند و تازه میشود و به معنای نشاط جدیدی است که برای روح ایجاد میشود. این کاشف از محبوبیت سبزه نزد شارع است که جلای بصر و روح در آن است. گرچه به لسان اِخبار بیان شده است؛ اما چون این اِخبار، اخباری است که نتیجه خوبی را بر نگاه به سبزه مترتب میکند کاشف از محبوبیت عند الشارع است. شارع میگوید: این کار را بکنی این نتیجهٔ خوب بر آن بار میشود. این یعنی نزد شارع محبوبیت دارد. گرچه لسان، لسان اخبار است و از مطلبی خبر میدهد و انشاء نیست که بگوید این کار را بکنید؛ اما اخباری است که مفیدِ انشاء است؛ میگوید اگر این کار را بکنی خداوند به تو سلامتی میدهد، این دارو و این غذا را بخور تا شفا پیدا کنی. درست است که این جمله، جمله خبری است اما مفید انشاء و مطلوبیت در نظر شرع است. این هم از همان قبیل است که «ثَلَاثَةٌ یجْلُونَ الْبَصَرَ»؛ سه چیز است که به چشم و بصر جلا میبخشد. ۱. «النَّظَرُ إِلَی الْخُضْرَةِ»؛ به سبزی نگاه کردن؛ به این معنا است که محیط شهریِ ما باید طوری باشد که کسی که در این شهر زندگی میکند چشمش به سبزه بیافتد. مطلوبیت شرعی این است که انسان بتواند در زندگی شهری نگاه به خضره داشته باشد. ۲. «و النَّظَرُ إِلَی الْمَاءِ الْجَارِی»؛ معلوم میشود این هم مطلوبیت دارد. پس اگر ما بتوانیم در شهرها و در عمران شهری کاری کنیم که آب جاری را در کنار فضای سبز داشته باشیم این هم مطلوبیت شرعی دارد. ۳. «النَّظَرُ إِلَی الْوَجْهِ الْحَسَنِ»؛ نگاه کردن به روی زیبا هم به روح جلا میدهد. البته معلوم است که مراد از نظر به وجه حسن، نظر پاک است. این روایت در ابوابِ احکام المساکنِ وسائل الشیعة باب ۲۶ حدیث ۳ آمده است.
روایت دیگر، روایتی است که مرحوم شیخ صدوق در خصال از ائمه معصومین روایت میکند: «عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یحْیی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ رَجُلٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: النُّشْرَةُ فِی عَشَرَةِ أَشْیاءَ الْمَشْی وَ الرُّکوبِ وَ الِارْتِمَاسِ فِی الْمَاءِ وَ النَّظَرِ إِلَی الْخُضْرَةِ وَ الْأَکلِ وَ الشُّرْبِ وَ النَّظَرِ إِلَی الْمَرْأَةِ الْحَسْنَاءِ وَ الْجِمَاعِ وَ السِّوَاک وَ مُحَادَثَةِ الرِّجَالِ.». نَشرَ یعنی نَشاط. در بعضی از نسخ هم آمده است النشوة که آن هم به همین معناست. ده چیز است که به آدم نشاط میدهد. «المشی»؛ اینکه انسان راه برود. حالا البته الآن در بهداشتِ راه رفتن خیلی تأکید میشود که راهپیمایی داشته باشید و روزانه نیم ساعت راه بروید. یکی از آثار خوبِ راه رفتن، همین نشاطی است که به انسان دست میدهد. «والرکوب»؛ اسبسواری هم همین نشاط را میدهد که آدم از یک حیوانی سواری بگیرد. بعداً مفصل بحث میکنیم که از روایاتمان و از منابع شرعیمان حتی از آیات قرآنی استفاده میشود که چهارپایان نباید از زندگی شهری آدمیزاد جدا شوند. بخشی از زندگی سالم شهری بهوسیله استفاده از چهارپایان تأمین میشود. نهتنها به خاطر اینکه استفاده از چهارپایان از لحاظ سواری گرفتن موجب سلامتی میشود، بلکه حتی از لحاظ جمال و زیبایی محیط شهری نیز فایده دارد. «وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُونَ»؛ این آیه در سوره نحل است.
مبنای غرب، نفی غیر است
یکی از آسیبهایی که فرهنگ غربی دارد -اگر بعداً فرصت شد این را بحث میکنم- نفی هر چیز غیر از محصول خودشان است؛ ماشین چیز خوبی است که اختراع شده است و مردم استفاده میکنند اما آیا وقتی ماشین آمد استفاده از وسایل دیگر کلاً باید نفی شود؟! نهتنها عملاً نفی میشود، بلکه از لحاظ فرهنگی هم تبدیل به مسخره شود و استهزا کنند. الآن اگر کسی به بگوید چه اشکالی دارد در زندگی شهری از چهارپا استفاده کنیم او را به مسخره میگیرند و میگویند میخواهد ما را به عصر حجر برگرداند. این چه حرفی است؟
بههرحال استفاده از چهارپا برای نقلوانتقال از لحاظ جسمانی فایده دارد و بدن انسان را زنده و بانشاط و سالم نگه میدارد. چه اشکالی دارد مردم از چهارپایان استفاده کنند؟ در شهرهای بزرگِ اروپایی مثل لندن میدیدیم خیلی از جاها و خیابانهایش، راههای مخصوصی برای اسبسواران ایجاد شده بود. اما این راه برای چه کسانی بود؟ گردنکلفتان و طبقه مرفه. اگر آنها از اسب استفاده کنند چیز خیلی خوبی است. اگر سرمایهداران استفاده کنند خوب میشود و علامت جاه و مقام و یک جایگاه برجسته اجتماعی است. اما اگر یک روستایی از اسب استفاده کند یا یک روستایی از الاغ یا قاطر استفاده کند؛ این میشود علامتِ عقبماندگی! این حرفها یعنی چه؟ بنده یک وقتی یک مقالهای در یکی از مجلات خارجی میخواندم که این مضمون را داشت که خودشان هم متوجه شدهاند این نظامی که برای عمران و زندگی شهری ساختهاند غلط است. یک مقاله مفصل بود در مورد اینکه چه کسی گفته است سرعت مطلوب است؟ این مقاله میگفت ما یک تمدنی را بر مبنای شتاب و عجله ساختیم. در نتیجه این، زندگی ما بر اساس سرعت است. طرف از خواب که بیدار میشود عجله دارد تا برسد به محل کارش و حتی صبحانه هم نمیخورد. چرا؟ چون ترافیک است و باید خیلی زود حرکت کند. اول صبح که وارد شهرهای بزرگ میشویم میبینیم که همه مردم میدَوَند و ماشینها از هم سبقت میگیرند. خب چه خبر است؟ آرام راه بروید. چرا احساس آرامش نمیکنید؟ علت همین است؛ علت این است که شما یک شهری ساختهاید که مبنای آن عجله است. این، ضدِ آن چیزی است که در فرهنگ اسلامی ما است که «العجلة من الشیطان و الصبر مِن الرحمن»؛ زندگی را نباید مبتنی بر شتاب کرد.
در آن مقاله نوشته است این بیماریهایی که اکنون از آنها به بیماریهای عصر تعبیر میشود، بیماریهای عصر نیستند؛ بیماریهای این تیپ زندگیهای شهری است که برای مردم به وجود آوردهاند؛ از سرطان و از قند و کلسترول و همین بیماریها. در این جامعهای که ما زندگی میکنیم آدمِ سالم کم پیدا میشود، یک آدمی که نه سرطان و نه قند خون و نه چربی خون و نه اضافهوزن داشته باشد. همه افراد یکی از اینها را دارند. این چه نوع زندگی است که برای مردم ساختید؟ بعد هم از آن تعریف میکنید و بهبه و چهچه میکنید! یکی از علل پیدایش چنین وضعیتی حذف چهارپایان از زندگی است. اینهایی که من عرض میکنم برای این است که به آن اصرار دارم؛ ما از منابع شرعی استفاده کردهایم که وجود این چهارپایان [لازم است.] میفرماید: «وَالْأَنْعَامَ خلقها لَکمْ فِیهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْکلُونَ»؛ اینها برای ما آفریده شدهاند. در حال حاضر نسل بعضی از چهارپایان در خطر انقراض هستند. ما باید زندگی شهری را بر اساسی مبتنی کنیم که از چهارپایان در زندگی شهری استفاده شود. البته استفاده منظم، تمیز و روی حساب؛ نه بدون حساب که همه شهر را کثیف کنند. این روایت دوم بود که مربوط به محبوبیت فضای سبز بود.
«وَ الِارْتِمَاسِ فِی الْمَاءِ وَ النَّظَرِ إِلَی الْخُضْرَةِ». همچنین ارتماس در آب یعنی فرورفتن در آب؛ معلوم میشود نفع فرورفتن در آب بیش از زیر دوش فرورفتن است زیرا در روایت نیامده است که الاغتسال فی الماء. خودِ ارتماس در آب، چیز مطلوبی است. این بحث را هم بعداً خواهیم گفت که خوب است در خانهها استخرهای کوچکی باشد، لازم نیست استخرهای بزرگ باشد. مثلاً یک حوض دو متر در دو متر باشد و اهل خانه ارتماس کنند. این کار منشأ آرامش آنها میشود، منشأ آسایش و نشاطشان میشود. «وَ النَّظَرِ إِلَی الْخُضْرَةِ» نگاه به فضای سبز انداختن. این معنیاش این است که فضای سبز در اسلام مطلوب و محبوب است. این روایتی که نقل کردیم در وسائل الشیعه است، ابواب السواک، باب یک، حدیث ۳۴.
روایت دیگر باز هم در همین باب است که مرحوم شیخ صدوق نقل میکند: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ فِی عُیونِ الْأَخْبَارِ بِأَسَانِیدَ تَقَدَّمَتْ فِی إِسْبَاغِ الْوُضُوءِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِی علیه السلام قَالَ: الطِّیبُ نُشْرَةٌ وَ الْغُسْلُ نُشْرَةٌ وَ الرُّکوبُ نُشْرَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَی الْخُضْرَةِ نُشْرَةٌ.». بحث در مورد عطر نیست، طیب در اینجا یعنی بوی خوش. یکی از چیزهایی که مورد تأکید شارع قرار گرفته، استفاده از بوی خوش است. مؤمن باید بوی خوش داشته باشد. اتفاقاً در خصوص مسجد امر شدهایم که عطر و بوی خوش داشته باشید. از رسول اکرم صلی الله علیه و آله بسیار وارد شده که ایشان به بوی خوش مُقید بودند. مؤمن باید بوی خوش داشته باشد و باید این عطر زدن در عرف ایمانی رایج شود. باید هیچ مؤمنی بدون تعطر و تطیّب از خانه خارج شود، در خود خانه هم همینطور است. بوی خوش، منشأ نشاط است.
«وَ الْغُسْلُ نُشْرَةٌ»؛ غسل یعنی انسان خودش را با آب بشوید. «وَ الرُّکوبُ نُشْرَةٌ». گفتیم منظور از رکوب یعنی چهارپا سواری. «وَ النَّظَرُ إِلَی الْخُضْرَةِ نُشْرَةٌ.» شاهد ما در همین عبارت است. باز هم در این روایت تأکید به نگاه به سبزه شده است. پس از مجموع این روایات استفاده میکنیم که وجود فضای سبزِ کافی، لازم است. به شکلی که وقتی انسان در یک خیابانی راه میرود و در محیط شهری زندگی میکند مدام چشمش به سبزه بیافتد نه اینکه آنقدر کم باشد که پیدا کردنش سخت باشد. گاهی ساختمانها و فضاهایی ساخته میشوند که اصلاٌ سبزی ندارد.