فضای خانههای ایرانی فرهنگی نیست
قطبالدین صادقی را همه بهعنوان استاد تئاتر میشناسند. او در دانشگاه، دانشجویان زیادی داشته که از او بازیگری و کارگردانی تئاتر آموختهاند اما در سایر حوزهها هم حرف برای گفتن زیاد دارد. گفتوگویی که پیشروی شماست از دیگر فضاهای ذهنی استاد قطبالدین صادقی حکایت دارد؛ نقبی به گوشهگوشه فرهنگ ایرانزمین:
به عنوان کسی که سالها در خارج از ایران بهسر بردهاید، اساسیترین تفاوتی که میان چینش خانههای ایرانیان و غربیان وجود دارد را در چه میبینید؛ این را از این جهت میپرسم که در خانههای ملل دیگر میتوان نمونههای بیشتری از فرهنگ و هویت آنان را مشاهده کرد، اتفاقی که در این سالها در خانههای ایرانی بهشدت کمرنگ است؟
مهمترین تفاوت در این موضوع است که «غربیها» چیزی برای پنهانکردن ندارند و همهچیز را همانطور که هست به نمایش میگذارند. بههمینخاطر است که فضای خانهشان نیز باز است. حتی ممکن است تختخواب خودشان را هم در گوشهای از اتاق پذیراییشان بگذارند. از طرفی تمام پنجرهها باز است و هیچ پردهای حایل آن نیست.
این هم درحالی اتفاق میافتد که روابط «غربیها» بهشدت گسترده است. اما در ایران درست عکس این قضیه اتفاق میافتد و یعنی بهدلیل نبود یک اعتماد اجتماعی، آدمها درون و بیرونشان با یکدیگر تفاوت بسیاری میکند. آنقدر که باخبر شدن از هرکدام، انسان را به تعجب بسیاری وا میدارد. ما عادت کردهایم تا تمام داشتههایمان را پنهان کنیم. از زن و فرزند گرفته تا ثروتمان را و همین است که چیزی را که هماکنون مشاهده میکنیم، رقم زده است.
میتوان نمونهای برای این موضوع مثال زد؟
شما اگر خانه «بروجردی» را دیده باشید، از بیرون کاملا شبیه یک ویرانه است، درحالیکه درون این خانه یکی از زیباترین خانههای جهان از نظر معماری است. یا نمونه دیگر این مسئله را میتوان در «عالیقاپو» مشاهده کرد. این بنا از روبهرو دو طبقه، از بغل سمت چپ، سه طبقه، از بغل سمت راست چهار طبقه، از پشت پنج طبقه و از درون 6 طبقه به نظر میرسد.
ضرورت این همه پنهانکاری برای چه بوده است؟
چون اطمینان به جهان بیرون بسیار اندک است. تاختوتاز نیروهای خارجی در طول تاریخ که در بسیاری مواقع به موفقیت هم میرسید بههمراه رونقنداشتن زندگی شهری و نبود فرهنگ شهری باعث بهوجود آمدن این پنهانگرایی شده است و این مسئله کاملا طبیعی است، آنقدر که ما این روزها عادت کردهایم تا درون و بیرون آدمها با یکدیگر تفاوتهای اساسی داشته باشد.
مثلا همه ما علاقه بسیاری داریم تا به فقر تظاهر کنیم. بههمینخاطر است که حتی ثروتمندترین بازاریهای تهران هم مدام از نابسامانبودن وضعیت بازار گلایهمندند. این بهخاطر آن است که تمامی ما اهل ریاکاری شدهایم و این بهخاطر تعدد ماسکهایی است که به چهره میزنیم.
این مسئله در تمام تاریخ ما ریشه داشته است، آنقدر که «داریوش کبیر» در دعای معروف خود خواسته است که خداوند ما را از دشمن، دروغ و خشکسالی نجات دهد. من وقتی برای اولینبار به این جمله برخوردم، با خودم فکر کردم که چرا شخصیتی چون «داریوش کبیر» باید چنین خواستهای داشته باشد اما این مسئله نشان میدهد که در آن زمان نیز ایرانیان به همین اندازه با دروغ مواجه بودهاند. وقتی سفرنامه توریستهایی که در زمان صفویه و قاجاریه به ایران آمدهاند را مطالعه میکنیم، متوجه میشویم که همگی آنان از چندچهرگی ایرانیان سخن گفتهاند. این مسئله در خانههایی که در کشور ما ساخته میشود نیز وجود دارد.
میخواهید بگویید این بزرگترین مشکلی است که هویت خانهها و معماری ما را با این مشکلات مواجه کرده؟
بهطور کلی فضای خانههای ایرانی، فرهنگی نیست؛ یعنی در بسیاری از نقاط دنیا، به اولین چیزی که در خانه برمیخوریم، کتابخانه، مجموعه نوارها، تابلوهای نقاشی، اجناس عتیقه و... است. در اروپا تمام خانهها، کتابخانههای بزرگ دارند. حتی روی مبل، میز و بقیه مکانها نیز میتوان کتابهای گوناگونی را مشاهده کرد. من در سالهایی که در فرانسه بودم، کلکسیون عظیمی از موسیقی غرب را جمع کردم. جالب اینکه حتی موسیقی ترک، کرد و اسکیموها هم بهشدت در آنجا وجود داشت. نکته دیگر، نقش ضعیف تلویزیون در خانههای غربی است.
اما این رسانه در ایران نقش بسیار مهمی ایفا میکند.
متأسفانه بله، که همین مشکلات بسیاری را بهوجود آورده است. میزان بیسوادی و کمسوادی در ایران باعث شده است تا مردم به فرهنگ شفاهی روی آورند. درحالیکه خانوادههای غربی فقط دو تا سه ساعت در روز تلویزیون میبینند. بر عکس در آنجا «رادیو» نقش بسیار مهمی ایفا میکند. این رسانه در آشپزخانه، حمام و همهجای خانه آنان دیده میشود و از طریق برنامههای آن میتوان با آخرین تحولات عرصه فرهنگوهنر آشنا شوند.
شما خودتان در طول شبانهروز تلویزیون میبینید؟
خیلی کم. من فقط از تلویزیون برای پخش فیلم از دستگاه دیویدی و... استفاده میکنم.
کتابخانه شما از چه کتابهایی تشکیل شده است؟
فرهنگ من ترکیبی است. اول اینکه من یک «کرد» هستم و بسیاری از اصول زیبایی را از آنان یاد گرفتم. تربیت دانشگاهی من غربی و فرهنگ معنویام ایرانی است. بههمینخاطر بخشی از کتابخانه من از کتابهای تاریخی، اساطیری، دیوانها و رمانها تشکیل شده است. تمام شاهکارهای فرهنگ ایرانی در خانه من وجود دارد. از دیوانهای بزرگ سهروردی و ملاصدرا گرفته تا کتاب آقای طباطبایی را دارم. بخشی از کتابخانهام نیز کتابهای فرانسوی است و کتابهایی که ارتباط من با فرهنگ جهانی را باعث میشود. کتابهای تخصصی تئاتر از جمله نمایشنامهها و کتابهای تئوری و نظری نیز بسیار وجود دارد. ضمن اینکه به نظر من خانهای که کتاب مرجع نداشته باشد، ناقص است.
درباره نقاشیهایتان هم توضیح میدهید؟
من مجموعهای از نقاشی دارم. از نقاشیهای مدرن گرفته تا کلاسیک و آثار قدیمی. بخشی از فرهنگ کارگردانی من از نقاشی میآید. من کتابهای زیادی درباره نقاشی دارم که هر زمان که میخواهم اثری را به صحنه ببرم، یکبار آن را مطالعه میکنم. چون این تصاویر از لحاظ ترکیببندی، رنگ و شخصیتها چیزهای بسیاری به من آموخته است. به نظر من بخش مهمی از فرهنگ بشری در نقاشی نهفته است.
این مشکلاتی که شما گفتید را میتوان به تمام خانههای ایرانی تعمیم داد؟
حرف من درباره شهرنشینی طبقه متوسط است، وگرنه معماری سنتی ما که برگرفته از اسطورهها بود، بسیار اصولی است. آنجا زیرزمین، پنجدری، شاهنشین، حوض و... مفهوم داشت. درحالیکه در خانههایی که اکنون ساخته میشود، هیچکدام از این مسائل دیده نمیشوند. ما از معماری اروپایی بهشکلی بسیار دست و پا شکسته بهره بردهایم. برای مثال اکثر خانههای ما دارای پنجرههای بزرگ است که این مسئله در زمستان و تابستان مشکلات بسیاری را ایجاد میکند. اگر در اروپا از پنجرههای بزرگ استفاده میشود به این دلیل است که در آنجا نور آفتاب کم است. درحالیکه ما تمام پنجرههایمان را هر اندازه هم که بزرگ باشد با چند لایه پرده میپوشانیم و آن را پنهان میکنیم.
آقای صادقی، پوشاندن پنجرهها با پرده با توجه به فرهنگ ما یک ضرورت است. به نظر شما چه راهکاری میتوان دراینزمینه داشت؟
با حرف شما موافقم اما مسئله فقط به این موضوع ختم نمیشود. من چند روز پیش به خانه یک پزشک رفته بودم که اتفاقا در منطقه شمال تهران بود اما آشپزخانه اپن را با یک کرکره بزرگ بسته بودند و حتی روی آن یک لایه پرده هم کشانده بودند. درحالیکه در معماری جدید به این علت آشپزخانه را به شکل باز میسازند تا خانمی که در آن مشغول فعالیت است، بتواند همچنان ارتباط خود را با فضای داخلی خانه و اعضایی که در آن حضور دارند، حفظ کند. ما بسیاری چیزها را از معماری غربی به داخل خانههای خود وارد کردهایم اما علت آن را نمیدانیم. تناقض، مهمترین ویژگی فضای داخلی زندگی آپارتماننشینی طبقه متوسط است.
حالا چگونه میتوان این مشکلات را برطرف کرد؟
من اگر از پنهانکاری حرف میزنم، نمیخواهم چیزی را نکوهش کنم. چون تمام اینها توجیه دارد. در واقع در جامعه ما هیچ زمانی امنیت وجود نداشته است و اعضای خانواده همیشه در خطر بودهاند. میتوان با خواندن «رستمالتواریخ» بهراحتی این موضوع را دریافت. حتی در اوج اقتدار شاهان ایرانی نیز امنیت کمی برای خانوادهها و اعضای جامعه وجود داشته است. بههمینخاطر خانهها با آنهمه پنهانکاری ساخته میشد. خانهها سکو داشت، طاق و دو دقالباب؛ آنوقت وارد حیاط و هشتی میشدی.
از طرفی فضای داخل خانه مقدس بود و با عبور از این موانع از آلودگیهای بیرون تطهیر میشدی و آنوقت به فضای مقدس داخل خانه وارد میشدی. شما بهعنوان یک انسان باید چیزهای نامقدس بیرون را جا میگذاشتی تا وارد خانه شوی. طبیعی است که در چنین محیطی اعضای خانواده امنیت بیشتری داشتند. در زمان «ناصرالدین شاه» بهطور متوسط هر چهار سال یکبار، یک شورش بزرگ در میگرفت؛ بنابراین ناامنی بسیار محسوس بوده است و معماری خانهها تمام این ناامنی را مرتفع میکرده است و درعینحال محیطی دلپذیر ایجاد میکرده است.
واقعا چه حسی در خانههای قدیمی بود که ورود به آنان تا این اندازه دلنشین بود؟
کافی است نگاهی به معماری خانههای قدیمی بیندازید. در آن خانهها همهچیز بر اصول بنا نهاده شده بود. خانه خود ما در دوران کودکیام تنها سه نوع آب داشت؛ آب چاه، آب جاری و آب لولهکشی. ضمن اینکه در حیاط بزرگ خانه ما 25 نوع گل کاشته شده بود. ما در حیاطمان زمین والیبال داشتیم. تمام کودکی من پر از صدای پرندگان است. از پرستو گرفته تا سهره، قمری، گنجشک و... که من با صدای اینان از خواب بیدار میشدم. درحالیکه اکنون کودکان در فضای خانه در حال خفهشدن هستند و بههمیندلیل آزار بسیاری میبینند. همین مسئله ناهنجاریهای جامعه را افزایش میدهد. روحیات ما دیگر آن لطف سابق را ندارد و در این میان تقصیری بر گردن کسی نیست. فرزندان من بهمحض اینکه ازخانه بیرون میآیند، دلشان میخواهد فقط بدوند، چون آنان در خانه محبوس ماندهاند.
اشاره داشتید که فضای نامطلوب خانه بر فضای روحی انسانها هم تأثیر میگذارد، ممکن است دراینباره توضیح بیشتری دهید؟
جسم و روح نزدیکی بسیاری به همدیگر دارند. نمیتوان انتظار داشت که فردی که در یک فضای نامطلوب زندگی میکند، از نظر روحی در شرایط مساعدی قرار داشته باشد. لازم است تأکید کنم که این مسئله هیچ ربطی به ثروت ندارد. من در خانههای بسیار اعیانی گاهی وسایلی مشاهده میکنم که واقعا برایم عجیب است.
نمیدانم هدف خیلیها از گذاشتن گلهای مصنوعی در خانههایشان چیست؟ این گلها برای عربهایی است که سبزینگی ندارند. درحالیکه از ابتدا در فرهنگ ما نیکی مساوی با کاشتن بوده است. کشاورزی مهمترین بخش فرهنگ ما به حساب میآید و این درحالی است که بهتازگی باب شده است که حتی برای بازدید از حاجیان و بیماران هم از گلهای مصنوعی استفاده میکنند؛ البته بخشی از این مشکلات هم به این خاطر است که هماکنون کشورهای دیگر توانستهاند فرهنگ مصرفگرایی را با شدت بسیار به ما تحمیل کنند و تمام اجناس احمقانه خود را به خورد ما دهند.
این بیسلیقگی با تاریخ باشکوه هنر در ایران تناقض ندارد؟
کاملا؛ هنر و فرهنگ در گستره زندگی ما در تمام طول تاریخ نقش مهمی داشته است. هماکنون نیز میتوان نمونههای آن را مشاهده کرد. کافی است سری به بازارهای سنتی شهرهای مختلف بزنید تا از این همه زیبایی مبهوت شوید. درحالیکه بازارها محل کسبوکار هستند اما ریتم و رنگ به بهترین شکل ممکن در آنان لحاظ شده است.