هر پروژه معماری یک سئوال بزرگ است با زیرمجموعهای از سئوالهای بیشتر؛ به عبارت دیگر یک پروژۀ معماری لایههای مختلفی دارد و پروژۀ موفق پروژهای است که بتواند به همۀ این پرسشها پاسخ مناسب بدهد.
هنرآنلاین: اخیراً پروژههایی از "مهندسین مشاور پادیر" در فضای اطلاعرسانی رخدادهای معماری معرفی شده که به گفتۀ مدیران این استودیو نقطۀ عطفی در فعالیتهای این مجموعه به حساب میآیند. این پروژهها که "ویلای 1090"، "ویلای 39" و "ویلای 30" نام دارند در حقیقت یک سهگانه معماری را تشکیل میدهند که در مجموع میتواند در یک کانسپت کلی شناسایی شود. در عین حال همین رویکرد ویژگی جالب توجهی به این مجموعه بخشیده که نشان از توجه خاص طراحان و سازندگان آن به مولفههایی است که میتواند باب گفتوگوی ویژهای را در ارتباط با کارکردها و لایههای متکثر معماری باز کند.
به همین منظور با سعید میرمحمد صادقی، که به همراه لادن زارعی آرشیتکتهای مسئول در پروژههای معماری مهندسین مشاور پادیر هستند و عباس ذوالقدر، مهندس عمران و مدیر پروژه مسئول در پروژههای ساخت مهندسین مشاور پادیر، گفتگویی صورت گرفته است که در ادامه می خوانید.
پیشینۀ فعالیت حرفهایتان به چه سالهایی بر میگردد و این فعالیتها از کجا آغاز میشود؟
میر محمد صادقی: از سال 1382 فعالیت حرفهای مستقل را همراه با همسرم لادن زارعی که او هم آرشیتکت است شروع کردیم. پیش از آن و در سالهای آخر دانشگاه فرصت داشتیم تا در همکاری با تعدادی از دفاتر معماری از تجربیات تعدای از معماران شناختهشده کشور بهرهمند شویم.
فعالیت مستقلمان را با دایره نسبتاً وسیعی از پروژههای مسکونی، تجاری، همینطور تعدادی پروژههای آموزشی در مدارس و چند پروژه ویلاسازی شروع کردیم. در این مقطع کارمان بیشتر روی طراحی متمرکز بود و همینطور که پیش میرفتیم در تعدادی از پروژههای طراحی- ساخت هم درگیر شدیم و چند پروژه ویلایی شروع کردیم که تعدادی از آن پروژهها در همان سالها در مجله معمار به چاپ رسیدند و معرفی شدند.
این فعالیتها همزمان با تأسیس استودیو شخصیتان یعنی "مهندسین مشاور پادیر" همزمان بود؟
میر محمد صادقی: فعالیت مستقل را ابتدا در قالب یک دفتر شخصی شروع کردیم و در سال 1387 بود که "مهندسین مشاور پادیر" تأسیس شد. همین سالها پروژههایی در مقیاس بزرگتر به ما معرفی میشد از جمله پروژه "شماره ٨٣ - یک ساختمان اداری" که با همین نام در جایزه معمار شرکت کرد و از برگزیدگان این جایزه شناخته شد. اواخر دهه هشتاد بود که سفارش مجموعهای از ویلاها را داشتیم و با درخواست کارفرمایان این پروژهها برای در اختیار گرفتن تمامی مراحل از طراحی تا ساخت احساس کردیم که فرصت خوبی پیش رویمان قرار گرفته است. پروژههایی که کارفرمای شخصی دارند برای من همیشه جذابیت ویژهای داشتهاند هر چند به خاطر همین شخصی بودن ممکن است کارفرما حساسیتهای ویژهای هم در خصوص پروژه داشته باشد. درک این حساسیت و اینکه چطور خط و ربطشان را در نتیجه نهایی پیدا کند، در حقیقت خیلی متفاوت با پروژههای فضاهای عمومی است. با در دست گرفتن همین پروژه بود که ضرورت تشکیل تیمی از متخصصان که ایدهها و تفکرات طراحی و ساخت را زیر یک سقف به ثمر برسانند حس شد. شاید ویژگی اصلی "مهندسین مشاور پادیر" همین است که تمام این اتفاقات در یک مکان و در حقیقت در یک همجواری شکل میگیرد و همین امکان پیش بردن طرح و ساخت در مجاورت یکدیگر در حقیقت نقطۀ عطفی را در فعالیتهایمان شکل داده است.
همین فرصت آیا همزمان میشود با اینکه امکان نزدیک شدن به ایدهها و رویکردهای خاص شما در معماری بیشتر فراهم شود؟
میر محمد صادقی: همینطور است. اینجا احساس کردیم زمانی که مسئولیت مستقیم در مرحله ساخت هم داریم، میتوانیم کنترل خیلی بهتری داشته باشیم و بیشتر در توسعۀ ساخت کمک کنیم و این فرصت مهیا است تا اگر لازم باشد بنا بر اقتضائات و برای حصول نتیجۀ بهتر بتوان در طرحها تغییراتی را ایجاد کرد. به این ترتیب عناصر تعیین کننده و عوامل مؤثر از جمله آرشیتکت، طراح، تیم اجرا، مهندسین و مشاورین، کارفرما و حتی موضوع پروژه به نوعی جمع بندی میشدند و در کنار یکدیگر قرار میگرفتند که احساس میشد میتواند یک موقعیت ویژه را رقم بزند.
ادامۀ فعالیت حرفهایتان در قالب یک استودیو آیا از ابتدا با خط مشی و رویکردهای مشخصی همراه بود؟
میر محمد صادقی: تا اندازه ای همینطور است اما الزاماً از بدو تأسیس یک استودیو یا دفتر معماری نمیتوان مطمئن بود که یک خط مشی مشخص و از پیش معلوم قرار است در پیش گرفته شود. انگار در روند درگیر شدن در این پروژهها است که به عنوان آرشیتکت همیشه سئوال میکنید که آن خط مشخص و آن راه تعیین کننده چیست. چه به این شکل که مشخصاً در مورد پروژهها از خود سئوال میکنیم و همینطور در یک تصویر کلیتر به عنوان یک آرشیتکت چه مسیری را دنبال میکند. یعنی سئوالهای کلیتری به عنوان یک آرشیتکت و شاید سئوالهایی جزئیتر در مورد یک پروژۀ مشخص. در نتیجه این سئوال همیشگی و همیشگی است و گمان نمیکنم که آدم از روز اول جوابی برایش دارد ولی هر چه پیشتر میرویم انگار هر کدام از این پروژهها هستند که نوری را به این مسیر میتابانند.
ذوالقدر: سال 83 که طی پروژۀ مشترکی با "مهندسین مشاور پادیر" همراه شدم، در حقیقت در جریان یک پروژه تعریف شده قرار گرفته بودم که عدهای برای به سرانجام رساندن آن دور هم جمع شده بودند و شاید در ابتدا چنین هدفگذاری مشخصی احساس نمیشد. اما در جریان پیشرفت پروژه تکههای این پازل کاملتر شد و نقطۀ عطفی را در تجربیات من به عنوان یک مهندس عمران که اغلب کار ساخت یا محاسبه سازه انجام داده بودم شکل داد. در حقیقت احساس کردم وارد دنیای جدیدی شدهام، دنیایی که آرشیتکت در آن نقش خیلی مهمی دارد. بعد از آن حس کردم خیلی به این دنیا و این فضا دلبسته شدهام. در همکاریهای بعدی متوجه شدم که این پیشینه خیلی کمک میکند که تماماً در قالب تیمی برویم که بتواند آرشیتکت را به هدفش برساند و همکاران بخش اجرایی را هم از این پیوستگی مسیر طراحی و ساخت خوشحال و راضی کند.
این رویکرد که همکاریها را تا این اندازه تنگاتنگ و پیوسته در نظر میگیرد چقدر در پروژههای داخل کشور رایج است؟
میر محمد صادقی: ممکن است باشد. اصولاً آنچه به عنوان شکل استاندارد یا وضعیت معمول همکاری میان مشاوران مختلف در یک پروژۀ معماری میشناسیم به این شکل است که آرشیتکت پروژه را طراحی میکند و مهندسان مختلف از جمله مهندسان سازه بر مبنای مدارک تهیه شده پروژه را اجرایی میکنند. قاعدتاً هر چه این همکاریها و همراهیها نزدیکتر باشد میشود گفت پروژه موفقتر است. ولی در عین حال این را هم میتوان گفت که مشاوران مختلف ممکن است به دلایل متعددی امکان همراهی همیشگی و صد در صد با ایدههای معماری را نداشته باشند. در واقع برای رسیدن به این نقطه شاید راهکارها و ملزومات دیگری مورد نیاز است. انگار بعضی از نتایجی را که ما میخواستیم به دست بیاوریم فقط یک تیم است که میتواند محقق کند. اما در پاسخ این سئوال باید بگویم اینکه عوامل مختلفی که تنها یک فعالیت حرفهای به هم نزدیکشان کرده بخواهند چنین مسیری را طی کنند، شاید زیاد معمول یا همه گیر نباشد. ولی مسلماً نمیتوانم این را هم بگویم که این ویژگی منحصر به ما است. در هر حال فکر میکنم چیزی بیشتر از تنها تعهد حرفهای نیاز است تا بتوانید از یک پروژه معماری نتیجۀ متفاوتی بگیرید. دستکم تجربههای ما چنین میگوید.
ذوالقدر: یک طرح از مجموعهای از مشخصات تهیه میشود و نمیشود بدون حضور کسی که این طرح یا قصه را نوشته در مسیر ساخت تصمیماتی گرفت که موجب دگرگونی آن شود، هر چند این تغییرات از نظر عوامل اجرایی فرعی و نه چندان اثرگذار در نتیجه نهایی باشد. از نگاه ما خیلی اهمیت داشته که تمام اجزای طرح از خود طرح پیروی کنند. در این دیدگاه آرشیتکت است که بهترین راه حل برای باز کردن گرههایی که ممکن است در مرحله ساخت پیشآمد کند را خواهد داشت. در حقیقت میشود اینطور دید که طراح در طرحها و مدارکی که تهیه کرده پروژه را یک بار در ذهن خودش ساخته است.
اجازه بدهید در ادامه مصداقهای چنین رویکردی را در پروژههای شما دنبال کنیم. ظاهراً مهمترین این مصداقها مجموعه پروژههایی است که حالا به عنوان یک سهگانه معماری معرفیاش میکنید. شاید بر خلاف هنرهای دیگر مفهوم یا مصداق سهگانه در دنیای معماری امری غریب به نظر بیاید هرچند در عین حال کانسپت خاصی را هم شکل میدهد.
میر محمد صادقی: سهگانهها برای شخص من همیشه جذابیت زیادی داشتهاند. میدانیم که سهگانهها پیشینهای طولانی دارند و در ادبیات و نمایش یونان باستان هم میتوان از آنها سراغ گرفت. در سینما هم سهگانههای بسیاری را میتوانیم اسم ببریم و شاید از جدیدترین نمونههای آن باید به سهگانه "کریستف کیشلوفسکی" اشاره کنیم. اینکه میگویید در دنیای معماری کمتر با چنین مفهومی روبهرو بودهایم درست است. ما هم از ابتدا تصمیمی برای شکل دادن یک سهگانه نداشتهایم و تا جایی که من میدانم سهگانهها اغلب بدون یک تصمیم قبلی شکل گرفتهاند. شاید بیشتر به این شکل است که ایدهای شروع شده و پیش رفته و یا در حین انجام کار احساس شده که ابعاد مختلفی دارد که باید جداگانه به آنها پرداخته شود یا اینکه بعد از اتمام یک اثر است که خالق آن حس میکند همچنان ذهنش درگیر موضوع است. برای ما هم به این شکل بوده و هنگامی که پروژه اول یعنی "1090" را شروع کردیم دو پروژه دیگر موضوعیتی نداشت. پیش از مرحله اجرای این پروژه بود که دو پروژه دیگر به ما معرفی شد که به لحاظ موضوعیت کلی ویژگیهای مشترکی داشت؛ یعنی هر سه این پروژهها ویلا بودند یا به عبارت دیگر پروژههای مسکونی برای استفادۀ دائم نبودند و هر سه آنها در یک موقعیت جغرافیائی یعنی در حاشیه غربی تهران قرار گرفته بودند. به این ترتیب در رفت و برگشتهایی که در پروسه طراحی اینها شکل میگرفت احساس میشد که متریال در هر کدامشان دارد ویژگیهای منحصر به فردی پیدا میکند. همچنان که برای مثال در سهگانه کیشلوفسکی به جز ویژگیهای هر یک از این سه فیلم و همپوشانیهایی که با یکدیگر دارند، در عین حال مبانی انقلاب فرانسه به عنوان پس زمینۀ عمومی این مجموعه مطرح میشود. شاید به طور ناخواسته احساس کردیم بدون یک خواست و تصمیم قبلی در این پروژهها با یک سهگانه روبهرو هستیم. از این به بعد بود که متریال و مصالح نقش ویژهای در این پروژهها پیدا کرد و از پروژه اول تا سوم به ترتیب بتن، سنگ و چوب به کاراکتر اصلی تبدیل شدند. بخشی از همپوشانیهای اینها هم در طراحی داخلی شکل گرفته است؛ اینکه مثلاً در پروژه اول فضاهای داخلی و خارجی از نوعی پیوستگی برون و درون برخوردارند.
پروژۀ "ویلای شماره 30 "
این ویژگیها در بخش اجرا و ساخت به چه چالشهایی همراه بوده است؟
ذوالقدر: من اینطور میبینم که هر کدام از این پروژهها در حقیقت امکان نوعی بازآموزی است. یعنی وقتی صحبت از بتن میکنیم و با آن درجه از حساسیت نسبت به طرح میخواهیم پیش برویم، باید دانشی را در خودمان ایجاد کنیم و تجربهای را در خودمان گسترش دهیم تا بتوانیم به استاندارد مورد نظرمان در اجرا برسیم. میتوانم بگویم در این پروژهها هیچوقت روال معمول را طی نکردهایم و همیشه با نگاههای ویژه، درخواستهای ویژهای از یک متریال داشتهایم. شاید این خود فرصتی را ایجاد کرده که اطلاعات تازهای به ما اضافه شود. به این ترتیب چالشی مثبت و خواستنی پیش رویمان بوده و قصد داشتهایم از مادهای که در اختیارمان بوده استفادۀ جدیدتری بکنیم.
میر محمد صادقی: لازم است اشاره کنم که پروژههای ما اغلب با یک پروسۀ تحقیق و مطالعه شروع میشود. این مطالعه جنبهها و زوایای مختلفی دارد مثلاً یک بخش از آن میتواند سئوالات و موضوعات پروژهها باشد چون هر پروژه معماری یک سئوال بزرگ است با زیرمجموعهای از سئوالهای بیشتر و ما به سمتی میرویم که به این سئوالها پاسخ بدهیم. اینکه پروژه چه کارکردی دارد، کجا قرار گرفته است و همینطور سئوالهای اقلیمی و فرهنگی. یعنی یک پروژۀ معماری لایههای مختلفی دارد و پروژۀ موفق پروژهای است که بتواند به همۀ این پرسشها پاسخ مناسب بدهد.
از موضوع زمینه و سئوالاتی که به طور مشخص در پروژۀ سهگانهتان با آنها روبه رو بودهاید بگویید.
میر محمد صادقی: هر سه این پروژهها در حاشیۀ غربی تهران و در حقیقت در منطقهای قرار دارند که به لحاظ تاریخی، معاصر محسوب میشوند. اتفاقاً یکی از مسائلی که میخواستیم به آن بپردازیم این بوده که چطور میتوانیم بستری را ایجاد کنیم و شناسنامهای برای پروژهها و این منطقه و سایتی که پروژهها در آن قرار میگیرند بسازیم. در عین حال باید دقت میکردیم که همجواریهای این پروژهها چه بوده. مثلاً برای پروژۀ "ویلای 1090" با توجه به همجواریهایی که دارد و اینکه میخواستیم سایت پروژه و محوطه بخشی از فضای داخل آن باشد، در طراحی به چه نحو عمل کنیم تا از محوطه به شکل درستی استفاده شود. همۀ اینها به یک نقطه تعیین کننده در طراحی تبدیل شد. در پروژۀ "1090" به این شکل با موضوع برخورد کردیم که محوطه در سطحی پایینتر و در شکلی شبیه یک گودال-باغچه قرار گرفت و به این ترتیب وقتی در فضای حیاط هستید و در واقع در فضای خارجی قرار گرفتهاید، احساس میکنید فضای خارجی جزئی از حریم خصوصی مجموعه شده است. نمیخواهم بگویم وقتی این ایده را پیاده کردیم الزاماً به معماری سنتی و مسئله حریم توجه داشتیم اما انگار در پس زمینههای ذهنی ما همیشه چیزهای نهفتهای هست و انگار به نوعی به آن حریمی که میتواند در حیاط مرکزی یک پروژه به سیاق معماری سنتی ایجاد شود، در یک ساز و کار مدرن رسیدیم. میخواهم بگویم در مجموع توجه به همجواریها و توجه به کاربری پروژهها شاید در این سهگانه آن چیزی است که به عنوان بستر یا زمینه پروژهها مطرح میکنیم.
ذوالقدر: همانطور که اشاره شد، موضوع همجواریها و پیوستگی با طبیعت نکته ویژهای در این پروژهها بوده است. برای مثال در هر دو پروژه "ویلای 30" و "ویلای 39" یک مسیر مرکزی ما را از ورودی به فضای داخل میرساند و در طراحی نگاه این بوده که دور تا دور حیاط از ایجاد عناصر جداکنندۀ معمول دوری کنیم و از یک عنصر طبیعی به این منظور بهره ببریم به طوری که در محیط دورتادور پروژه، ردیف درختان کاشته شده این نقش را بازی کرده که با فضای طبیعی و پوشش گیاهی منطقه هماهنگی دارد.
میر محمد صادقی: در توضیح همپوشانیهای این سه پروژه شاید بشود گفت اصلیترین موضوع این است که داخل و خارج پروژه از یک نگاه واحد پیروی میکند. اما اینها با هم تفاوتهایی هم دارند. در پروژۀ " 1090" سعی کردهایم از فضای خالی بین طبقات برای دست پیدا کردن به حس بودن در یک فضای واحد دست پیدا کنیم و آن حس جدا افتادگی و فقدان ارتباط بین طبقات یک مجموعه را به نحوی از میان برداریم. در "ویلای 39" در طبقۀ اصلی سعی شده تا حد امکان دیوارها و سطوحی که ضرورتی به وجودشان نیست حذف شوند و در واقع با سطوح شفاف جایگزین شوند. این رویکرد موجب شده تا ارتباط بیشتری با فضای بیرونی ایجاد شود و حس قرار داشتن در یک محیط طبیعی و دور بودن از هیاهوی زندگی شهری بیشتر به فضای داخل پروژه راه پیدا کند. "ویلای 30" یعنی سومین پروژه از این سهگانه از ابتدا قرار نبود مجموعهای مفصل و گسترده باشد و این موضوعی بود که در حقیقت وجه افتراق آن با دو پروژۀ دیگر بود ولی در عین حال قرار بود پروژهای باشد که باز هم با محیط کار کند و زمانی که در داخلش هستید حس کنید جزئی از فضای بیرون هستید. با توجه به این مختصات، ایدۀ این پروژه از سرپناهی ساده تشکیل میشد که تصمیم گرفتیم همین مفهوم را در آن پررنگ کنیم. برای شخص من این موضوع بسیار جالبی بود؛ اینکه مفهوم معماری در همان اشکال اولیهاش در هزاران سال پیش مگر چیزی به جز ایجاد یک سرپناه بوده است؟ به این ترتیب حتی در ایدههای اولیه این پروژه به این رسیده بودیم که انگار فقط یک سقف به عنوان سرپناه داریم و در ادامه این سقف کارکردهای خودش را پیدا کرد از جمله اینکه علاوه بر اینکه یک سقف است آب باران را برای آبیاری بخشی از فضای سبز مجموعه هدایت میکند و علاوه بر اینکه سقف است از سمت دیگر نور فیلتر شده را به درون مجموعه بیاورد.
پروژۀ "ویلای شماره 39 "
از مجموعه این صحبتها میشود این نتیجه را گرفت که به طور کلی یا مشخصاً در این پروژهها مسئلۀ زمینه است که بیش از هر چیز بر آن تمرکز دارید؟
میر محمد صادقی: شخصاً در معماری اعتقادی به پیش فرضها و مشخصاً پیش فرضهای نظری ندارم. در واقع موضوعاتی که در معماری با آنها سرو کار خواهیم داشت در خود پروژههای معماری نهفته است و آرشیتکت سعی میکند آن را بشناسد و کشفشان کند و بعد راه حلهایی با زبان معماری برایشان پیدا کند. میخواهم به لحاظ نظری تعریفی از معماری داشته باشم که در عین حال به مشکلاتی هم که میتواند داشته باشد واقفم، اما تعریفی است که شخصاً با آن راحتتر هستم و به این شیوه کار میکنم. به این ترتیب که برخورد با موضوع معماری را برخوردی علمی با یک پدیده میبینم تا برخوردی صرفاً فرهنگی، ولی مسلم است که یکی از اجزای این برخورد علمی میتواند موضوع فرهنگ یا مبانی فرهنگی یا مبانی نظری معماری هم باشد. در هر پروژه طراحی لایههای تاثیرگذار متعددی وجود دارد. این لایهها خیلی گستردهاند و در عین اینکه لایههای مشترکی در همه پروژهها میتواند وجود داشته باشد اما بعضی از لایهها میتوانند از پروژه ای به پروژه دیگر متغیر باشند. موضوع اقلیم، زمینه، مسائل کارکردی و محدودۀ تاثیرگذاری و در کنار آن موضوع "معماری برای معماری" در عین حال که به این لایهها جواب میدهد، انگار قرار است جوابی هم به خود مسئله معماری بدهد. میخواهم بگویم که همه اینها اثرگذار هستند و همین لایهها هستند که در کارهای ما اهمیت ویژه دارند و اینها هستند که مبانی نظری برخورد با یک پروژه معماری را برای ما شکل میدهند. در عین حال متوجه هستم که طراحان دیگر ممکن است برخوردهای متفاوتی با پروژههای معماری داشته باشند و برای مثال یک مبنای مشخص نظری را به عنوان اساس معماری یک پروژه در نظر بگیرند. بدون اینکه بخواهم چنین رویکردی را تأیید یا نفی کنم باید بگویم این مسیری نیست که ما در پیش گرفتهایم.
ذوالقدر: میشود اینطور هم نگاه کرد که معماری در حقیقت یک کنش اجتماعی است. برای مثال شما برای یک موضوع فنی در یک اقلیم مشخص پاسخ مشخصی دارید اما آنچه در معماری متفاوت است این است که برای یک موضوع مشخص پاسخها یکسان نیست.
پروژۀ "ویلای 1090 "
در پایان این گفت و گو چطور میتوانیم مؤلفههایی را که "مهندسین مشاور پادیر" مشخصاً در پروژهها دنبال میکند در یک جمعبندی کلی معرفی کنیم؟
میر محمد صادقی: فکر میکنم موضوع اصلی که در پروسۀ طراحی برای من جالب بوده موضوع فضای معماری است. انگار همه چیز از فضا شروع میشود و به آن هم ختم میشود. اگر از لایههای مختلف معماری صحبت میکنیم، فضای معماری را میتوانیم از با اهمیتترین آنها بدانیم. حتی وقتی از معماری به مثابه معماری حرف میزنیم در حقیقت از ارتقای تجربه فضای معماری سخن میگوییم. این شاید یکی از مهمترین مؤلفهها است و به همین دلیل است که در پروژههای مختلف سعی میکنیم با توجه ویژهای به موضوع فضای معماری نزدیک شویم و اینکه چه فضایی را داریم ارائه میکنیم و این فضا چه ویژگیهایی دارد. موضوع دیگر که قبلاً هم اشاره کردم یعنی ارتباط بیرون و درون پروژه اگرچه الزاماً تنها یک راه حل ندارد، باز هم یک مؤلفه باید محسوب شود. وقتی در حال طراحی یک پروژه هستیم این ارتباط همیشه در پس زمینۀ ذهن مان وجود دارد. موضوع دیگری که متاسفانه کمتر به آن توجه میشود و شاید جلب کردن توجه به آن میتواند با آرشیتکتها شروع شود، بحث معماری پایدار است. این نباید موضوعی فرعی برای ما آرشیتکتها قلمداد شود و گمان کنیم که رسالت ما در مسئلۀ "معماری برای معماری" خلاصه میشود. این موضوعی است که تلاش کردهایم به آن توجه داشته باشیم که البته باید به میزان این تلاش اضافه کنیم. اینکه یک پروژۀ معماری نسبت به مسائل اقلیمی و انرژی چطور میتواند به گونهای مسئولیت پذیرتر عمل کند. این موضوع در دنیا بسیار مورد توجه است و در رده اول اهمیتها در پروژههای معماری قرار میگیرد.