گفتوگویی با دکتر حسین سلطانزاده : حکومت، معماری، مردم
ماهرخ ابراهیمپور- خبرنگار حوزه تاریخ| طراحی فضاهای شهری و ساختن شهری که مردم بتوانند در آن آرامش داشته باشند، شاید امروزه پدیدهای سخت، حتی محال باشد. وقتی به فضای شهری امروز مینگریم، با ساختمانهای بدقواره، زشت و ظاهرا لوکس روبهرو میشویم که بدون تناسب با معماری سنتی و جامعه ایرانی شکل گرفتهاند؛ گونهای از معماری که به رسوم و سنتهای گذشته توجهی ندارد؛ آنچنان که گویی ایران در گذشته از معماری تهی بوده است.
بهرهگیری از طرحهای غربی در کشوری که هنوز میان سنت و مدرنیته دست و پا میزند، شهرهایی را پدید آورده است که ساکنانشان سرگردان و حیراناند؛ شهرهایی که امکاناتشان با جمعیت تناسبی ندارد. کشوری که تختجمشید، ایوان مدائن، نقش جهان، چهلستون و عالیقاپو را داشته، در یک سده گذشته نتوانسته است اثری معماری، متناسب با فرهنگ و فضای جامعه ایرانی ارایه دهد.
دکتر حسین سلطانزاده، پژوهشگر حوزه معماری ایرانی، عضو هیأتعلمی دانشگاه آزاد اسلامی با سالها پژوهش و نگارش در این زمینه، به معماری باستانی ایران بهویژه مجموعه تختجمشید توجهی ویژه داشته است؛ بنایی که به نظر وی در بسیاری از شاهکارهای تاریخ معماری نمود یافته و از جایگاهی والا در معماری ایرانی برخوردار است. گفتوگو با این پژوهشگر به بررسی تداوم یا گسست معماری ایرانی اختصاص دارد.
آیا میتوان میان پدیدههای فرهنگی و اجتماعی با حوزه معماری پیوندی یافت؟ به عنوان نمونه آیا پدیدهای چون تغییر زبان و فرهنگ با معماری ارتباط مییابد؟
انقطاع و گسست برخی از جلوههای فرهنگی ایران در دوران پیش و پس از اسلام، یکی از مسألههای بسیار مهم در معماری و شهرسازی ایرانی است، برای نمونه به گسست زبانی میتوان اشاره کرد؛ هنگامی که زبان و خط در یک فرهنگ دگرگون میشود طبعا پیرو آن برخی از واژهها و مفهومهای پیوسته به آنها نیز میتواند تغییر یابد، بدینترتیب شناخت فضاهایی که نام آنها در گذشته به صورت مشخص با دیگر پدیدهها مرتبط بود، بهسادگی ممکن نخواهد بود. برای مثال واژه «میدان» که امروزه به کار میبریم به یکی از فضاهای مهم معماری و شهری در معماری و شهرسازی ایران و دیگر مناطق جهان در گذشته اشاره دارد که فعالیتهای عمومی، حتی دیوانی و حکومتی در آنجا انجام میشده است.
اکنون به درستی نمیدانیم چه واژههایی برای میدان در دوران باستان به کار میرفته است. همچنین تاکنون ندیدهام واژه میدان واشکافی شده باشد که نشان دهد چه واژههایی برای میدان به کار میرفته است. این وضع به گونهای طبیعی است زیرا خط و زبان پهلوی پس از دوران اسلامی رفتهرفته دگرگون شد؛ پیش از خط پهلوی نیز خطها و زبانهایی که در دورههای اشکانی و هخامنشی داشتیم، تغییر یافته بودند. دگرگونی خط و زبان دوره هخامنشی به گونهای بود که در دوره ساسانی، دبیران و مردم این دوره کتیبههای مجموعه تختجمشید را نمیتوانستند بخوانند تا دریابند آن مجموعه به چه کسانی تعلق داشته و چه افرادی در آن کار میکردهاند.
به همین دلیل چون جمشید، پادشاه اسطورهای و قدرتمند ایرانی که بنابر اسطورهها حدود ٧٠٠ تا ١٠٠٠ سال فرمانروایی کرده بود و در باور مردم جایگاهی ویژه داشت، آنان در دوره ساسانی بر این باور شدند که بنا به دوره جمشید شاه اسطورهای بازمیگردد؛ نام آن را از همینرو تختجمشید گذاشتند وگرنه در اصل تختجمشید نبوده است؛ مشکل زبانی از اینرو تنها به امروز بازنمیگردد.
مردم در دوره ساسانی نیز به دلیل دگرگونیهایی که در خط و زبانشان رخ داده بود، نمیتوانستند اطلاعات مربوط به ٥٠٠ یا ٧٠٠سال پیش روی کتیبهها را به درستی دریابند. امروز نیز بسیاری از آگاهیهایمان درباره معماری و فضاهای شهری دوران باستان دستاورد پژوهشهای باستانشناسان و زبانشناسان در سده اخیر است و تا پیش از آن ما آگاهیهای چندان در اینباره نداشتهایم.
کاربرد اصلاحات و واژهها در معماری ایرانی متنوع است؛ با این حال کارایی لازم برای شناخت فضا را ندارند؛ دلیل این رویکرد چیست؟
همین واژه میدان در اصل مفهومها و مصداقهایی بسیار متنوع را دربرمیگیرد؛ مثلا هم برای نقش جهان اصفهان بهعنوان میدان مهم حکومتی و همگانی در روزگار صفوی، هم برای میدان فروش میوهوترهبار، هم برای میدان جنگ که یک فضای باز بیرون شهر بوده است، اصطلاح میدان را به کار میبریم. بنابراین واژه میدان در مواردی فراوان و گوناگون به کار میرفته است و ما در حوزه زبانی واژههایی متنوع برای فضاهای شهری و معماری تدوین نکردهایم.
گمان میکنم حساسیت مردم درباره واژه میدان در تاریخ گذشته ما نسبت به حکومتهای استبدادی نیز موجب این مسأله شده است؛ شاید میدان همچنان که یک فضای کوچک محلی به شمار میآمده، اما جایگاه حکومتهای مستبد در گذشته بوده و شاید به همین دلیل درباره آن چندان واژهسازی نشده است. گر چه زمانهای فراغت نیز در آن گذرانده میشده اما خاطره مجازاتهای سنگین و فعالیتهای حکومتی موجب شده است مردم بهعنوان یک فضای عالی، رمانتیک و دلچسب به آن ننگرند. البته این مسأله زبانی حتی فضاهایی را نیز در برمیگرفته که برای مردم آرمانی و خوشایند بوده است.
برای نمونه به باغ میتوان اشاره کرد؛ سرزمین ایران جز نوار پیرامونی دریای مازندران و بالای رشته کوه البرز که فضاهایی سبز و خرم داشته، در ناحیههای مرکزی و جنوبی همواره با کمبود آب روبهرو بوده و فضای سبز نداشته است؛ بدین ترتیب باغ در فرهنگ ایرانی بهویژه در ناحیههای خشک و کویری فضایی زیبا، آرمانی و عالی بوده است؛ از همین رو است که واژههایی متنوع برای باغ در فرهنگ ما ساخته شده است. مثلا باغ، گلستان، بوستان، چمنزار، لالهزار، گلشن، گلزار، حتی واژههایی تخصصیتر مانند چنارستان و سروستان همگی مستقیم یا غیرمستقیم به پدیده باغ در فرهنگ ایرانی بازمیگردند.
با یک بررسی درباره واژههای مرتبط با باغ، به بیش از ٢٠ واژه دست مییابیم که با وجود انبوه واژههای ساختهشده در برخی زمینهها، کارایی و کارآمدی لازم را برای شناخت فضا ندارند. مثلا امروزه به چهلستون و هشتبهشت در اصفهان، باغ یا کاخ میگوییم اما از روی این واژهها، آگاهی و شناختی دقیق از فضاها و شیوه طراحی و کارکردشان در گذشته نمییابیم.
در معماری ایرانی تا چه اندازه از بنایی چون تختجمشید الگو برداشته شده است؟ به عبارتی میان معماری ایران باستان و ایران پس از اسلام گسست وجود دارد؟
آنگونه که میدانیم حکومت هخامنشی بزرگترین امپراتوری جهان در آن زمانه بوده است. این حکومت همانگونه که توانسته بود در زمان خود با دشواریها و پیچیدگیهای اقلیمی خشک و کمآب و محدودیتهای سرزمین، بهعنوان قدرتی بزرگ مطرح شود، در حوزه معماری و شهرسازی هم پیشرفتهایی قابل ملاحظه داشت. تختجمشید در این دوره مهمترین مجموعه شناختهشده بود که از آن روزگار تا امروز پرآوازهترین فضای معماری ایرانی در سطح جهانی میتواند باشد.
بسیاری حتی در دوران باستان نیز تختجمشید و مجموعه پارسه را ندیده بودند اما نام آن را در متنهای کهن یونانی خوانده بودند. آگاهیهای کهن و مستند نوشتاری، جز تعدادی کتیبه، درباره تختجمشید و دیگر بناهای دوره باستان نداریم. به دلیل چنین محدودیتهایی به سادگی نمیتوانیم با روش گونهشناسی، انواع فضاهای دیوانی و حکومتی را بشناسیم.
کتابی با نام «معماری و شهرسازی ایرانی به روایت شاهنامه فردوسی» را دو دهه پیش نوشتم. کسی در آن زمان به شاهنامه از دریچه معماری و شهرسازی توجه نکرده بود. بیتی در شاهنامه توجه مرا به خود کشاند که فردوسی چندبار آن را بازگفته است «ز ایوان و میدان و کاخ بلند/ ز پالیز و از گلشن ارجمند». این بیت بسیار اهمیت دارد زیرا مفهوم فضاها و میدانهای حکومتی در آن بیان شده که در تختجمشید، میدان نقش جهان اصفهان، میدان ارگ تهران و دیگر میدانهای حکومتی ایران مصداق داشته است.
هنگامی که فردوسی میگوید «ز ایوان و میدان و کاخ بلند» میدان نقش جهان را در ذهن میتوانیم بپنداریم و ایوان عالیقاپو را تجسم کنیم و زمانی که از «پالیز و از گلشن ارجمند» سخن میراند، به باغهایی اشاره میکند که پشت مجموعههای حکومتی جای داشته است. مثلا در اصفهان باغهای چهلستون، هشتبهشت و چند باغ دیگر بر جای مانده است اما بسیاری از باغهای پشت مجموعهها از میان رفته یا تغییر شکل یافتهاند.
در تهران نیز میدان ارگ و آن کاخ کوچک که قاجارها بنا کردند، چون حکومتی ضعیف بودند و همچون شاه عباس یکم صفوی قدرت و توانمندی نداشتند که بتوانند مجموعههایی باشکوه و بزرگ بسازند، در نتیجه میدان ارگ، مجموعهای ساده و محقر بود. بنایی که امروزه تا اندازهای تغییر شکل یافته اما با توجه به تصویرهایی که از آن بر جای مانده است، وقتی فردوسی از ایوان و میدان و کاخ بلند میگوید، میتواند به میدان ارگ تهران نیز اشاره داشته باشد. همچنین زمانی که به «پالیز و گلشن ارجمند» اشاره میکند، میتواند پشت مجموعه میدان ارگ باشد که بخشی سکونتگاهی و اداری را دربرمیگرفته و دارای باغها و فضاهای گوناگون سبز بوده و اکنون بخشی از آن بر جای مانده است.
چرا در کنار مجموعه کاخهای سلطنتی فضاهای سبز تعبیه میشد؟
زیرا مقامات مهم کشوری در گذشته مانند امروز در فاصلههای دور از مکان حکومتی نمیزیستند. از نظر امنیتی درست نبود مقامات برجسته کشوری روزانه درون شهر یا تا فاصلهای دور بروند و بازگردند؛ از همینرو بود که به موجب یک سنت کهن، مقامات مهم با فاصلهای اندک از مکان کارشان، از فضای سکونتگاهی نیز بهره میبردند این پدیده در دیگر نقاط جهان نیز دیده میشود.
بنابراین هنگامی که فردوسی چنین شعری میسراید، نخست به میدان کاخ اشاره میکند که فضای دیوانی و اداری دارد و بخش دوم شعر به پشت میدان و بخش تشریفاتی و حکومتی ربط دارد که در باغها متصور میشود. این بیت را فردوسی در سده چهارم هجری سروده است و این شیوه طراحی تا دوران قاجار پیوستگی یافته است که واپسین دوران سنتی ما در طراحی فضاهای معماری و شهرسازی است.
کاخ آپادانا به عنوان بخشی مهم از تختجمشید آیا در معماری ایران تأثیر داشته است؟
وقتی به مجموعه تختجمشید مینگریم، درمییابیم چگونه کاخ آپادانا بهعنوان یک مجموعه حکومتی در شعر فردوسی میتواند تفسیر شود. برخی برآناند این کاخ تنها فضای آیینی بوده است و کسانی نیز معتقدند اصلا از آن بهره گرفته نشده است. در کتابی که چند سال پیش درباره تختجمشید نگاشتم، بر آن شدم شرح دهم که تختجمشید مجموعهای مانند همه ارگهای حکومتی - سکونتگاهی بوده که در پایتختها و شهرهای بزرگ و مهم وجود داشته است.
وقتی به تختجمشید مانند ارگ تهران یا مجموعه حکومتی قزوین در دوره صفویه مینگریم، درمییابیم تختجمشید نیز یک بخش حکومتی و تشریفاتی داشته که کاخ آپادانا و صد ستون در آن مجموعه جای میگرفتهاند. همچنین بخشهای خزانه و مشورتی و مکانی شبیه به مجلس داشته که تالار شورا یا کاخ مرکزی بوده است. آنجا همچنین یک بخش سکونتگاهی بوده که پارهای باستانشناسان، بخشی از آن را بهعنوان حرمسرا شناساندهاند. تختجمشید البته بخشهای نظامی، حفاظتی، انبار اسلحه و آذوقه نیز داشته است.
بدینترتیب میبینیم فرهنگ معماری و شهرسازی ایرانی کاملا پیوسته بوده و تداوم یافته است. همچنین با ترکیبی ویژه در تختجمشید روبهرو میشویم که بخشی از آن، دستاورد بهرهگیری از سنگ به شمار میآمده اما ایده و مفهوم طراحی آن چیزی شبیه به میدان نقشجهان یا ارگ تهران بوده است. بهرهگیری از سنگ و جایگیری سازه روی تپه موجب شده است شکل کالبدی آن اندکی متفاوت باشد. در چند سال پیش در نوشتاری برآن شدم پیوند میان تختجمشید و عالیقاپو را از نظر ایده طراحی نشان دهم. یکی از مسألههایی که بر آن تأکید دارم، پیوند میان مهمترین بناهای حکومتی ایران مانند کاخ آپادانا، بهویژه ایوان مدائن تا عالیقاپو و ارگ تهران است. درباره کاخ آپادانا، نکته جالب توجه تعداد ٧٢ ستون آن است.
عدد ٧٢، براساس اسناد موجود، مقدس بوده و در هزاره یکم، حتی هزاره دوم پیش از میلاد مسیح در منطقه بینالنهرین به کار میرفته است. اعداد مقدس در واقع بهگونهای نمادین در طرح کاخ آپادانا به کار آمده است. مهمتر از همه، پلان یا نقشه کاخ، یک طرح چهار ایوانی برونگراست. زندهیاد محمدکریم پیرنیا بیش از چهار دهه پیش، شکلگیری طرحهای چهار ایوانی را به کاخ آشور نسبت داده، آن را بهعنوان نخستین بنای چهار ایوانی ایران به شمار آورده بود. با بررسی معماری تختجمشید دریافتم آنجا نیز طرح چهار ایوانی، هم برونگرا، هم درونگرا وجود دارد. طرح کاخ آپادانا نیز در زمینه پلان چهار ایوانی است و نقشه مربع نُه قسمتی آن مادر همه طرحهای چهارتاقی معماری ایرانی به شمار میآید. نقش گاو در سرستونها به کار رفته است.
گاو یکی از نمادهای مهم جانوری در فرهنگ کهن ایرانی به شمار میآید. این بنا در حوزه نمادپردازی یکی از شاهکارهای معماری ایرانی است. این کاخ در زمان برگزاری جشن نوروز به کار میآمده است. دو مراسم سلام خاص و سلام عام در این زمان برگزار میشده که در سلام خاص بزرگان کشوری، لشکری و خویشاوندان نزدیک و مقامات عالیرتبه به دیدار پادشاه یا مقامات مهم کشوری میرفتند و در سلام عام گروههایی گستردهتر از دیوانیان، نظامیان و مردم حضور مییافتند.
آیا میتوان برخی الگوهای معماری را در فضاهای امروزین پیاده کرد؟
همانگونه که اشاره کردم، واژههایی اندک در حوزه معماری و شهرسازی داریم و به دلیل این کمبود نمیتوانیم فضاهای معماری را از هم متمایز کنیم. برای مثال به چهلستون یا هشتبهشت، باغ یا کاخ میگوییم، درحالی که شیوه طراحی و عملکرد چهلستون با هشتبهشت و دیگر باغها و کاخها کاملا از هم متفاوت و شباهتهای آنها اندک بوده است. هنگامی که نتوانیم این فضاها را از هم بشناسیم، دقیقا به الگوهای متنوع معماری و شهرسازی که متناسب با فعالیتهای گوناگون شکل گرفته است، به درستی آگاهی نمییابیم؛ شناخت ما بدین ترتیب کلی و عوامانه خواهد بود و براین اساس میپنداریم معماری و شهرسازی گذشته مفاهیم و ایدههای عالی نداشته است.
زمانی که به مجموعه تختجمشید تا ارگ تهران در دوره قاجار مینگریم، بنا بر اشاره متون تاریخی درمییابیم در بناهایی که خوب طراحی شدهاند، مکانی برای مردم و مقامات کشوری طراحی و ساخته میشده است، درحالی که از دوره پهلوی اول تا امروز، یک میدان تشریفاتی، عمومی و حکومتی نداشتهایم که مراسم ملی و مذهبی در آنجا انجام شود و جایگاه مردم و مقامات کشوری در آن مشخص باشد. بنابراین وقتی میخواهیم مراسمی ملی و مذهبی بگیریم، خیابانها را میبندیم و در میدانهایی مراسم برپا میکنیم که برای این کار طراحی نشدهاند. چنین کمبودی برای کشوری مانند ایران با پیشینهای بیش از ٥هزار سال معماری و شهرسازی، شگفتانگیز و تأسفبار است. الگوهایی خوب در یک سده اخیر بهویژه در فضاهای شهری نداشته و بسیار ضعیف عمل کردهایم.
بخشی از مسأله به این بازمیگردد که اراده و آرمان ملی در اجرای طرحهای ملی ضعیف بوده و بخشی دیگر به دلیل کمکاری متخصصان در بررسی و شناخت معماری کهن ایرانی است. در نتیجه این کمکاری و نبود پژوهش، شناخت و آگاهی نسبت به الگوهای کهن معماری وجود ندارد. البته منظورم این نیست که در فضاهای شهری امروز بخواهیم الگوهای کهن را عینا پیاده کنیم؛ طبیعی است حکومتهای گذشته، استبدادی بودند و برای دنیای امروز نه نوع آن حکومتها و نه نوع فضای آنها عینا قابل استفاده نیست اما میتوان از تجربیاتی بهره جست که در گذشته بوده است، همچنین آن تجربیات و فضاها را ارتقا بخشید و فضاهایی متناسب با امروز طراحی کرد. همچنین مشکلاتی در زمینه آموزش وجود دارد؛ بسیاری از جوانان میپندارند از شیوه معماری و شهرسازی گذشته نمیتوان ایده گرفت و برخی از مفاهیم را به کار بست، در نتیجه غربگرایی در این زمینه بشدت دامان ما و معماریمان را گرفته است.
ایوان کسری چه نمودی در معماری ایرانی به جای گذاشته است؟ آیا در معماری معاصر از این بنا تأثیر گرفته شده است؟
ایوان مدائن یا تاق کسری دومین بنای مهمی است که پیش از اسلام داشتهایم. این مجموعه، در کنار تختجمشید، دومین مجموعه باشکوه به شمار میآید که در زمینه معماری فضاهای دیوانی ایرانی ساخته شده است و در دورههای بعد نتوانستیم آن را تکرار کنیم. دهانه ایوان مدائن نزدیک به ٢٥متر، ارتفاع ٤٠متر و عمق آن بیش از ٤٠متر است و این بنا با دهانه آجری به لحاظ سازه شاید جزو نوادر جهان نیز به شمار آید که تقریبا نزدیک ١٥٠٠سال بدون نگهداری در برابر باد و باران برپا مانده؛ هرچند بخشهایی از آن در سدههای اخیر فرو ریخته است. بخشی از تاق آن اما هنوز پابرجاست. این بنا پس از تختجمشید، مشهورترین مجموعه معماری ایران بوده است.
بسیاری البته کوشیدهاند از این بنا کپی بردارند اما تاکنون چنین چیزی رخ نداده است و ما نتوانستهایم در معماری ایرانی اسلامی از طرح این بنا بهره بجوییم. مسجد علیشاه تبریز که امروزه بخشی از ایوان آن برجای مانده و به نام ارگ علیشاه مشهور است، گویا به استناد پارهای متنهای تاریخی به تقلید از ایوان مدائن ساخته شده بوده اما هنگام ساخت سقف، پیش از رسیدن به مرحله تزیینات، بخشی از آن فرو میریزد و به همین دلیل رهایش میکنند.
چه عواملی موجب شد بهرهگیری از طرح ایوان مدائن یا تختجمشید در بناهای ایرانی دیگر تکرار نشود؟
امپراتوری هخامنشی در روزگار خود، گستردهترین نظام حکمرانی در جهان بوده است؛ طبعا آرمانهای این امپراتوری، گسترده بوده و برآن بوده است که ساختمانها و عمارتهایی در شأن آن جایگاه داشته باشد. کاخ آپادانا همواره میزبان انبوهی از فرمانروایان و فرماندهان کشوری و لشکری بود که برای دیدارهای سالانه میآمدند و آن ستونهای بلند و معماری چشمنواز و باابهت موجب میشد تأثیر بپذیرند. گستره امپراتوری ساسانی پس از روزگار هخامنشی، کمتر بود و طبعا آرمانهایی محدودتر اما بزرگ داشت. ساسانیان با امپراتوری روم بارها جنگ و درگیری داشتند که چندینبار با شکست رومیان همراه شد.
آرمانهای ملیگرایانه پس از اسلام به دلیل حکومت اعراب بر ایران و نفوذ حکومتهای زیر سلطه خلفای اموی و عباسی تا اندازهای ضعیف شد، همچنین بخشی از درآمدهای ایران به دربارهای اموی و عباسی میرفت؛ این عاملها موجب شد زمینه پیدایش مجموعه بناها و فضاهای معماری ایرانی دیگر تکرار نشود. بیشتر حکومتهای ایرانی در روزگار پس از اسلام، ریشه قبیلهای داشتند و سلسلههایی مانند غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان از ایلات و اقوام بیابانگرد برخاسته بودند. حمله مغول در این میانه به فرهنگ ایرانی آسیب فراوان رساند، بهگونهای که میتوان گفت تخریب فرهنگ ایرانی، بیش از تلفات انسانی و مالی بود. آرمانهای ایرانی و اقتدار روزگاران پیشین، پس از دوران مغولان و جانشینان آنها به فراموشی سپرده شد.
خاستگاه صفویه بر پایه ایل قزلباش بود، ریشه قاجارها نیز به ایلات بازمیگشت. حکومتی نداشتیم که بر پایه باورهای کهن ایرانی و آرمانهای سرزمینی استوار شده باشد. گرچه در این میان برخی حکومتها مانند سامانیان آرمانهای ملیگرایانه داشتند، اما قدرتشان محدود بود. بدین ترتیب درباره تکرارنشدن طرحهای معماری و فرهنگی ایرانی در بناهای پس از اسلام، در نگاه نخست آرمان و خواسته مطرح بوده است، در گام دوم بودجه و امکانات اقتصادی و در مرحله بعد اراده تحقق خواستهها اهمیت مییافته است.
چه ویژگیهایی اهمیت معماری ایوان مدائن را موجب شده است؟ از این ایوان چه بهرهای گرفته میشد؟
مدائن، مجموعهای از شهرهای کنار هم و پیوسته بودند که یک ایوان مربوط به دارالحکومه در آن جای داشته است. اسنادی چندان با رویکرد باستانشناسی درباره مجموعه پیرامون این بنا وجود ندارد و چون بیرون از مرزهای کنونی ایران بوده، امکان تحقیق درباره آن برای محققان به سادگی فراهم نبوده است.
شاهنامه یکی از منابع مهم به شمار میآید که درباره این بنا توضیحاتی هم روشن، هم مبهم دارد. فردوسی نخست اشاره میکند؛ حکومت برای ساخت ایوان مدائن فراخوان میدهد. به نظر میرسد فردوسی با اغراق توصیف کرده است که برای ساختن بنا تقریبا ٣هزار معمار از نقاط گوناگون کشور فرا خوانده شدند اما نکته جالب برگزیدن معمار برتر از میان معماران فرا خواندهشده است. دیگر نکته مهم، شیوه سفارش طرح بنا از سوی پادشاه به معمار است.
فردوسی دراینباره چنین سروده است؛ «یکی جای خواهم که فرزند من/ همان تا به سیسال پیوند من ... بدو درنشیند نگردد خراب/ ز باران و از برف و از آفتاب». استحکام بنا، نکتهای بسیار مهم بوده که معمار به آن توجه کرده است اما با وجود این چون بنا در دوران اسلامی با وجود استفاده، مرمت و تعمیر نشد، فرسوده شد. هرچند تاق آن تقریبا ١٥٠٠سال دوام یافت که این مسأله بسیار اهمیت دارد. کف ایوان تقریبا مسطح است و هیچ نشانی وجود ندارد که طبقهبندی شده باشد.
درهمین راستا چند سال پیش توجهم به کاخ چهلستون جلب شد، دریافتم کاخ چهلستون، دارای سه مرتبه است؛ یک بخش شاهنشین، یک پله پایینتر و یک سطح وسیعتر و پس از آن دوباره یک پله پایینتر و یک سطح ایوان اصلی دارد و بعد سطحی که در فضای باز قرار گرفته است. برای اینکه از این طراحی فضا اطمینان یابم، به سفرنامهها مراجعه کردم. در سفرنامههای شاردن و کمپفر، به چهار سطح در ایوان مدائن اشاره شده و سطح بیرونی یا سطح زمینی را نیز جزو سطحی به شمار آوردهاند که گروههای پایینتر برای انجام مراسم در آنجا جای میگرفتند.
نویسنده کتاب «رستم التواریخ» نیز به چهار سطح و چهار گروه از مردم اشاره کرده که وقتی مراسم رسمی نوروز یا پذیرش سفرا و دیگر مراسم رسمی صورت میگرفته است، افراد در چهار سطح در این کاخ پذیرش میشدند. به نظرم برای نخستینبار در تاریخ معماری ایران به این نکته اشاره کردهام که در کاخ چهلستون از لحاظ طراحی، کفسازی و شیوه اجرای مراسم مانند ایوان مدائن رفتار میشده است. با طرحی دارای محور اصلی یکسویه در چهلستون روبهروییم که بسیار اهمیت دارد.