ماهنامه ایران فردا - ابوطالب آدینه وند:
به عنوان نخستین سوال و مقدمه بحث از استاد می خواهیم که تعریفی از بیعت ارائه دهند که ماهیت بیعت چیست؟ آیا از جنس عقود است یا قراردادی عرفی است؟ و نسبتش با متون شرعی چگونه است؟
در ابتدا مقدمه ای می گویم و اگر لازم شد بیشتر به آن می پردازیم. در هر نوع بحث سیاسی در ایران، نمی توان تفاوت جامعه ایرانی را نادیده گرفت؛ در جامعه ایرانی، متفاوت با جوامع اهل سنت، فکر سیاسی با مفهوم سنت گره نخورده است، بلکه در حوزه کلامی ابتدا با وصایت و نظریه امامات درآمیخته است که این مفهوم با بیعت در خلافت خیلی تفاوت دارد، همچنین در دوره جدید با مفهوم حق گره خورده است نه با مفهوم بیعت.
نظریه پردازان اهل سنت دو مفهوم کلیدی دارند که جامعه ما خیلی به آن ورود نکرده است؛ یکی از آنها مفهوم بیعت است و دیگری شوراست که نظریه های دموکراتیک شان نیز از درون این دو مفهوم بیرون آمده است. ما در جامعه ما، متفاوت با اهل سنت، نظریه های دموکراتیک از درون مفهوم غیبتِ وصی درآمده است و چیزی که بسیار مهم است، تولد مفهوم حق و حقوق عمومی و مباحثی از جنس قرارداد است. یکی از این قراردادها ممکن است بیعت باشد اما بیعت لزوما نقطه شروع نیست، به بیانی دیگر، مفهوم بیعت برای متفکران اهل سنت اساسی می شود، اما برای جامعه ما این گونه نیست، درواقع بیعت فقط بخشی از اندیشه سیاسی جامعه ما است نه نقطه کلیدی آن.
این تفاوت تفکر سیاسی معاصر شیعه با اهل سنت است، به همین دلیل هرکجا که از بیعت صحبت می کنند شاید فقط واژه آن را نگه می دارند و از مفاهیم دیگر آن دور می شوند.
برای مثال در ادبیات مرحوم نایینی و آخوند خراسانی، در جایگاه نخستین متفکران دولت مدرن، و نیز افراد دیگری همچون مرحوم مدرس و مرحوم شیخ اسماعیل محلاتی و بزرگانی دیگر، هر چقدر که تفحص کنیم می بینیم که جای مفهوم بیعت خالی است، زیرا مفهوم بیعت با اپیستمولوژی (شناخت شناسی) اهل سنت گره خورده است.