روزنامه شهروند - مهتاب جودکی: کلبههای چوبی، خانههای کوهستانی با دیوارهای قطور، سقفهای گنبدی و بوی کاهگل و سنگچینهای خانههای کوهستانی؛ اینها اگر جای خود را به خانههای تکراری شهری بدهند، روستاها هم کمکم از بین میروند. برای همین است که صاحبان اقامتگاههای بومگردی میگویند کارشان احیای زندگی روستایی است.
پنج، شش سالی است که اقامتگاههای روستایی در ایران جان گرفتهاند و اینطور که از آخرین آمار سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری برمیآید حالا ٦٦٩ اقامتگاه در سرتاسر کشور داریم؛ البته به جز استانهای آذربایجان شرقی، البرز و قم که هنوز هیچ مکانی برای شب مانی طرفداران این شاخه از گردشگری ندارند. رقمی که از نگاه کارشناسان حوزه گردشگری برای این وسعت بزرگ و ظرفیت بالا، همچنان کم است و از وعده سازمان برای رساندن اقامتگاهها به دوهزار واحد، بسیار دور.
اقامتگاههای بوم گردی برای نخستین بار در مناطق کویری ایران به راه افتادند و خانه پدری مازیار آل داوود، یکی از فعالان گردشگری در خور و بیابانک یزد نخستین جایی بود که اوایل دهه ٨٠ بهعنوان اقامتگاهی روستایی شناخته شد. با وجود ظرفیتهای تاریخی و طبیعی ایران اما این نوع گردشگری و اقامت در خانههای روستایی که تفاوت زیادی با هتلهای پر زرق و برق شهری دارند، هنوز در کشور ما تازه است.
در دنیا از ٢٥سال پیش فعالیتهایی برای راهاندازی کسب و کارهایی برآمده از هویتی بومی و برای رسیدن به توسعه پایدار آغاز شده و بومگردی و اقامتگاههای متفاوتش سالهاست در کشورهای مختلف پا گرفتهاند. از اوایل دهه ٩٠ اما برای توسعه بیشتر گردشگری، اقامتگاههای روستایی در ایران هم بیشتر شده بهطوری که با احتساب اقامتگاههای بدون مجوز میتوان شمارشان را بیشتر از ٧٠٠ خانه تخمین زد.
«من خودم یک مهاجر برگشتیام»
«من یک شهری بودم که از تهران رفتم به روستا. مردم خیلی تعجب کرده بودند و مشکوک شده بودند که این زن آمده «قلعه بالا» چه کار؟ این تصمیم را گرفتم تا زندگی به روستا برگردد. من یک مهاجر برگشتیام و خیلیها شبیه من برگشتهاند.» این روایت کوتاه منیر تقدیسی است از مهاجرت معکوسش. دو دهه از فعالیت او در حوزه گردشگری میگذرد و او نخستین زنی است که اقامتگاهی بومگردی در روستا به راه انداخت.
او میگوید: «سال ١٣٩٠ اقامتگاهی در منطقه بیارجمند شاهرود در روستای قلعه بالا خانهای گرفتم و احیا کردم و خیلی هم شناخته شد. خوشبختانه بعد از آن ١٥ خانه دیگر در این منطقه اقامتگاه شدند و من از این بابت خیلی خوشحالم. اما من آن خانه را نخریده بودم و برای همین به صاحبش واگذار کردم و به گرمسار آمدم؛ آرادان،روستای پاده.»
آمدن او به روستای پاده اتفاق نادری بود و تلاشهایش برای تبدیل یک خانه رو به ویرانی به یک اقامتگاه ٢٠ اسفند ٩٥ به ثمر نشست و «نورخونه» پر رفت و آمد شد: «مردم روستا خیلی مشکوک شده بودند که این زن اینجا چه میخواهد؟ درحالیکه خیلیها برای کار به شهر میرفتند، برگشتن به یک خانه ویرانه برایشان عجیب بود. ٧٠ گونی آت و آشغال از آن خانه خاک گرفته خالی کردم تا ببینم با آن چه میشود کرد. این کارها برای اهالی خیلی بی اهمیت بود درحالیکه با هزینهای که کردم میتوانستم چند خانه بخرم.»