جامعه مهندسان معمار ایران، انجمن صنفی مهندسان مشاور معمار و شهرساز و خانه هنرمندان نشست زیبایی شناسی خلاء و معماری: درآمدی بر زیباییشناسی «نساختن» را برگزار می کنند.
به گزارش خبرگزاری مهر، جامعه مهندسان معمار ایران، انجمن صنفی مهندسان مشاور معمار و شهرساز و خانه هنرمندان در چارچوب مباحث جلسات «تهران، کارگاه ساختمانی» نشست زیبایی شناسی خلاء و معماری: درآمدی بر زیباییشناسی «نساختن» را برگزار می کنند.
این نشست با سخنرانی ناصر فکوهی در خانه هنرمندان در ۲۱ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۶ تا ۱۹ برگزار می شود.
چکیده:
اگر برپایه ریشهشناسی زبانشناختی به معماری و درکی که نسبت به آن در ذهنیت عمومی یا حتی در نزد بسیاری از متخصصان وجود دارد، بنگریم، باید از هنر ساختن سخن بگوییم: تعبیری تئولوژیک از تبدیل «هیچ» به «چیز» (ex nihili) یا تعبیری فناورانه (technè) در دگرگون کردن یک «چیز» به «چیز» دیگر. این معنی را در ریشه یونانی – رومی واژه «آرشیتکت» (استاد ِسازنده) و بر پا کننده یک «سرپناه» و در واژه «معمار» خود باز مییابیم.
بنابراین در زنجیرهای که میتوان در میان مفاهیمی چون «خلاء»، «سکوت»، «سکون»، «تاریکی» و... ارائه داد زنجیره «آکندگی»، «صدا»،«حرکت»، «روشنایی» در سطح نخست تحلیل، یک رابطه ساختاری را تعریف خواهند کرد که باید در دو سویش منفی و مثبت را قرار داد.
تعبیر این دیالکتیک در انسانشناسی، وجود حسها (استتیس به معنای حس داشتن در ریشه زیباییشناسی) در برابر «بیحسی» (انستزیا در ریشه بیحسی) است: حس داشتن یا نداشتن، برانگیخته شدن یا نشدن، طعم زندگی یا بیتفاوتی مرگ، که در تداوم نگاه انسانشناختی میتوان به آن مفاهیم «زندگی زیستی» (حسهای پنجگانه) در برابر«بیحسی» (فقدان حسها) را مطرح کرد: ندیدن، نشنیدن، نبود طعم، بیحسی بساوایی و بویایی.
اما این دیالکتیک، چه از متون اساسی انسانشناسی حرکت کنیم (لوی استروس) و چه از تاریخ هنر، ما را در موقعیتی پارادوکسیکال قرار میدهد که نمیتوانیم پاسخ روشنی به آن بدهیم. اینکه، توزیع نظامهای حسی چه در بین پنج حس در همه انسانها و چه در بین حسها و روابط آنها در فرهنگهای مختلف، چه در روابط و تداومها و برساختههای ریشه گرفته از حسها بر اصل تفاوت سامان مییابند و نه بر اصل انسجام : فرهنگهای شنیداری و دیداری و لامسه و غیره، یکسان نیستند.
«سکوت» نه در بین فرهنگهای مختلف، نه میان کنشگران مختلف یک فرهنگ، نه در زمانهای مختلف و نه در مکانهای مختلف، یک معنا ندارد و به یک صورت «خوانده» (شنیده) نمیشود. همانگونه که خلاء ، تهی بودگی، سیاهی یا سفیدی مطلق چنین هستند. در تاریخ هنر نیز با این دیالکتیک نمیتوانیم معنایی بر «هیچ بودگی» (rien) بگذاریم: از تابلوهای کازیمیر مالویچ و جنبش سوپرماتیسم روس،«چهار گوش سیاه بر زمینه سفید» (۱۹۱۵) و «چهار گوش سفید بر زمینه سفید»(۱۹۱۸) تا «نمایشگاه خلاء ایو کلاین» (۱۹۵۸) تا قطعه «چهار دقیقه و سی و سه ثانیه» جان کیج(۱۹۵۲) و معماری تادائو آندو برای نمونه «موزه هنر معاصر نائوشیما» (۱۹۹۲) یا «کلیسای ایباراکی» (۱۹۸۹) و...