اسلام، سازها را نشکست...!
۲۵ تیر ۱۳۹۶
روزنامه ابتکار: بحث پیرامون حرمت موسیقی و تفکیک موسیقی غنا از غیر آن، یکی از مناقشات جدی و اساسی است که بسیاری از کارشناسان و پژوهشگران علوم دینی را به خود مشغول داشته و هر یک سعی میکنند به فراخور آموزهها و انگارههای فراگرفته به بازتحلیل این مفهوم دینی بپردازند.
برخی از کارشناسان اصولی و فقهی داعیهدار مخالفت صددرصد دین مبین با موسیقی بوده و کار را به جایی رساندهاند که نظاره بر آلات موسیقی را در حکم زنای با محارم تلقی کرده و بعضی دیگر قرائت و برداشتی به مراتب سادهتر را مطمع نظر قرار دادهاند. شاید یکی از راهبردهای برونرفت از این دعوای تاریخی مراجعه مجدد به متن مصحف مقدس باشد. مراجعهای که با رویکردهای تازه و لحاظ کردن اقتضائات دنیای مدرن صورت گیرد.
بر این اساس با اذعان کرد که در آیات قرآن از لفظ «غنا» استفاده نشده، و امر و نهى خاصّى صریحا بدان تعلّق نگرفتهاست؛ بلکه تمسّککنندگان به آیات، آنها را بهواسطه دلایل خارجى همچون احادیث وارده در این باب دلیل بر حرمت گرفتهاند. در این آیات الفاظى نظیر «قول زور»، «باطل» و «لهوالحدیث» آمدهاست که برخى آنها را به «غنا» معنا کردهاند.
در باب غنا و موسیقى، آیات و احادیثى دال بر حرمت و حلیت وجود دارند که هیچ یک توانایى اثبات حکم مطلق غنا را نداشته و وافى به مقصود قائلان به حرمت مطلق یا حلیّت مطلق نیست. نتیجه این بررسى کوتاه این است که غناى شهوانى و فسادانگیز حرام و غیر آن حلال و مباح است؛ لذا معناى غناى حرام در آواز لهوى و مفسدهانگیز متعیّن مىشود.
اجمال آیات و روایات مربوط به غنا و موسیقی، موجب شده است که این مسئله در ابهام و پیچیدگى از بىنظیرترین مسائل به حساب آید. شاید عدم معرفى ملاک واحدى براى یافتن معناى غنا و موسیقى، علّت بروز این مشکل باشد. چرا که عدّهاى از فقها، در فتاواى خود، معناى لغوى غنا، پارهاى معناى عرفى آن و برخى دیگر مفهوم خاصّى از آن را ملاک قرار دادهاند. اوّلین قدم در این راه، آن است که با پژوهشى دقیق، مناط و ملاک معینى در اخذ معناى شرعىِ غنا مشخّص شود. افزون بر این مشکل، ابهام برخى دیگر از اصطلاحات مرتبط با این بحث، بر این پیچیدگى دامن مىزند. نقشِ تعیینکننده معناى این واژگان، هنگامى روشن مىشود که بدانیم، بسیارى از فقها، احکام باب غنا و موسیقى را با احکام خاصِّ این موارد به دست مى آورند و در بعضى موارد نیز، از آنها در تعریف غنا بهره مىجویند.
موسیقى در لغظ از کلمه یونانى Mousike گرفته شدهاست. Mousikez نیز از کلمهىِ Musa گرفته شده که نام یکى از نه ربالنوع اساطیرى یونان است که حامى هنرهاى زیبا بوده است. برخى در تعریف موسیقى آوردهاند: موسیقى علم به احوال نغمات است و روح از آن لذت مىبرد. کارشناسان، آن را هنر بیان احساسات، به وسیله صدا دانستهاند؛ صداهایى با ارتعاشات منظّم، همآهنگ و متناسب.
از دیگر واژگانی که پرداختن به آن ضروری مینماید، مفهوم غناست. به منظور روشن شدن معناى غنا نخست باید ملاکى براى تعریف آن به دست داد و پس از آن تعریفهاى عرضه شده را بر آن محک زد.
آیا مراد روایات از لفظ «غنا» معناى لغوى آن است یا نه و اگر جواب منفى است، چه معنایى، مراد است. حقیقت آن است که درک مراد شارع از «غنا»، و سنجش معناى آن با مفهوم لغوى بدون بررسىهاى تاریخى، عقلى و لغوى، میسّر نیست. در این راه، ابتدا باید معانى مختلف، فهرست شود و سپس با تحلیلى درست و واقعبینانه، نسبت آن معانى با معانى مجملِ آیات و روایات سنجیده شود تحقیقِ تاریخى در احتمالات معناى عرفىِ «غنا» در زمان صدور احادیث نیز در این زمینه راهگشا خواهد بود؛ چرا که مىتوان آن را «قرینهى حالیهاى» براى تطابق یا عدم تطابقِ معناى شرعى غنا یا معناى لغوى آن دانست؛ با استفاده از این توضیحات در مىیابیم که ملاک درست، در فهم معناى مراد«غنا» ترکیبى است از تحلیلهاى نقلى، تاریخى، لغوى و عقلى، و به عبارت دیگر، ملاک تعریف شرعىِ غنا عبارت است از: آراء متخصّصان این مبحث (یعنى لغویان و فقها) و سنجشِ آن با معناى مجمل مراد از روایات با استفاده از قراین تاریخى و عقلى.
به طور کلى، کلام لغویان در بیان معناى غنا در چند محور اساسى خلاصه مىشود:
صوت شادىآفرین: ابن منظور، غنا را به صداى شادىآفرین معنا نمودهاست.
صوت طربآور: بسیارى، معناى غنا را مقیّد به قید «طرب» دانستهاند
سماع: برخى نیز «سماع» و «غنا» را به یک مفهوم گرفتهاند. این تعریف قائل به پیوندی گسستناپذیر میان غنا و سماع است. از اقوالِ اهلِ لغت به نکاتى ارزنده، پى مىبریم. نخست آنکه غنا در نظر اهلِ لغت، از جنسِ «صوت» شمرده مىشود؛ نه کلام. همهى لغویان در بیان جنسِ تعریف غنا، لفظ صوت را به کار بردهاند. دیگر آنکه تعاریف لغویان از غنا، اغلب، ناتمام و مبهم است. شاید ریشهىِ آن در این باشد که بدون شنیدن مستقیم یک صدا، نمىتوان چیستى و چگونگى آن را با الفاظ به درستى درک کرد. همین امر، باعث ابهام و تشتت معانىِ یاد شده براى «غنا» گشته است.
با وجود اختلاف آراى لغویان، مىتوان یک معناى مورد اتفاق را از فحواى کلام آنان بهدست آورد و آن عبارت است از: «آوازِ خوشِ شادىآفرین». بنابراین با یقین مىتوان ادعا کرد معناى لغوى غنا عبارت است از صوت شادىآفرین. با این تعریف در مىیابیم که معناى شرعىِ غنا مساوى معناى لغوى آن نیست؛ چرا که هر «صوت شادىآفرین»، غناى مورد نظر شرع نیست، وگرنه باید هرگونه صوت نشاطآور، حتّى در قرائت قرآن و اذان نیز، از سوى شرع، حرام و ممنوع گردد. برخی فقها نظیر آیهاللّه خویى نیز در این خصوص اعلام نظر کرده و تصریح دارند که: «غنا، در معناى لغوى از غناى حرام عامتر است و تمامى اصوات خوش را شامل مىشود. لذا در برخى از احادیث به تغنى در قرآن، امر شده است.»
برخى از علما بر این عقیده اند که واژه غنا در زمان نزول آیات و ورود روایات باب غنا، در موردِ آوازهاى لهوى و آلوده به گناه، به کار مىرفته و به اصطلاح در این معنا داراى حقیقت عرفى بوده است. حقیقت عرفى در اصطلاح فقه و اصول عبارت است از معنایى از یک کلمه که در میان عرِف معمول مردم، معناى حقیقىِ آن به شمار مىرود. به اعتقاد برخى از فقها، مراد آیات و روایات را باید در این معناى عرفى، جستجو نمود.
از آنچه در معناى موسیقى و غنا گذشت، استفاده مىشود که موسیقى در معناى اول خود از غنا اعم است و هر صوت و صداى آهنگدارى را که محرک احساسات انسان باشد، شامل مىگردد. باید دانست که در نظر بسیارى از فقها، آنچه با نام غنا خوانده مىشود، تنها به موسیقىِ آوازى، محدود مىشود؛ اما در نظر برخى غنا شامل موسیقىِ سازى نیز مىشود؛ چنان که موسیقىِ سازى در بسیارى از احادیث، موضوعِ احکام شرعى واقع شده، و گاه از نوع خاصى از سازها نیز نام برده شده است.
از جمله موضوعاتی که پیوند تنگاتنگ مفهومی با موضوع غنا دارد، معنای لهو و لعب است. اهل لغت لهو را هر عمل سرگرمکنندهاى که انسان را از کارى مهم و عملى واجب باز دارد، معنا کردهاند. کلمه لعب به معناى بازى آمده و وجه تسمیه آن این است که همانند ریختن لعاب از دهان، بدون هدف انجام مىگیرد.
در تعریفى مطلق، صوت و آواز بلند انسان غنا دانسته شدهاست؛ بنابر آن غنا بهطور مطلق حرام نخواهد بود؛ بلکه براى حرمت آن باید دو قید مطرب و مناسب با مجالس لهو نیز لحاظ گردد. اما در تعریف دیگری غنا عبارت است از: آواز و خوانندگى انسان؛ طورى که شانیت ایجاد طرب در اکثر شنوندگان را داشته باشد یا شبیه آوازهایى باشد که چنین شانیتى را دارد. این نوع از غنا به طور مطلق حرام است. زیرا علاوه بر آیات و روایات، اجماع نیز بر حرمت آن اقامه شده است. نظر به این که لفظ غنا در میان لغتدانان و عرف و فقیهان مجمل است، باید قدر متیقن را اتخاذ کرد و شاید بتوان گفت: تعریف دوم قدر متیقن از تعاریف مختلف فقهاى شیعه است؛ زیرا در این تعاریف به قید مطرب بودن آواز غنایى اشاره گردیده است.
از پژوهشهاى تاریخى، به دست مى آید، هنگامى که معماران ایرانى براى تعمیر کعبه و ساختن بناهاى بلند براى مردم مدینه، در بین کار، آهنگهاى ایرانى را زمزمه مى کردند، اعراب با شنیدن این آوازها در پى یادگیرى الحان موسیقى ایرانى برآمدند و بدینگونه موسیقى از ایران به جهان عرب منتقل شد؛ ولى محقّق معروف، جورج تعارمر، پیدایش موسیقى اعراب را به قرنها، قبل از میلاد نسبت مىدهد. وى ابراز مىدارد که از کتیبهاى از آشور بانیپال استنباط مىشود، اسیران عرب، هنگام کار مشقتبار، براى اربابان آشورى خود، آواز مىخوانده و موسیقى مىنواختهاند.
تئورى و عمل موسیقى سامیان که از زمانى بس دور، باز مانده بود، منشا موسیقى عرب را تشکیل مىداد. اعراب قبل از ظهور اسلام، موسیقىِ خاصى داشتند که پیشتر، آن را از ملل و اقوام دیگر، گرفته بودند؛ امّا چنان که روشن است، این موسیقى از نظامى درست برخوردار نبوده است.
شواهد تاریخى نشان مىدهد، امیران غسانى، گروههایى از دختران نغمهگر را براى همآوازى به خدمت داشتند. بنابراین در دوران پیش از اسلام، موسیقىِ در حجاز رواج داشتهاست؛ امّا با ظهور اسلام، به دلایل گوناگون از جمله جنگها، وضعیّت انقلابى روزگار و تعهّد مردمان به اسلام، در جامعه کوچک اسلامى موسیقىِ وجود نداشت. گرچه شواهدی در دست است که با ظهور اسلام موسیقی به طور کامل از بین نرفت.
از شواهد وجود آوازگونه ها در میان مسلمانانِ صدر اسلام، تاکیدات بسیارِ پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله بر تلاوت نیکوى قرآن با صداى خوش است. در حقیقت همین تاکیدات موجب شده است که هماکنون، میراثدارِ نغمه هاى نیکوى قرآنى هستیم. در زمان پیامبر معناى عرفىِ واژه غنا، غناى لهوى نبودهاست؛ لذا نمىتوان غناى صدر اسلام را در غناى لهوى داراى حقیقت عرفى دانست. پس از رحلت پیامبر وضعیت غنا و موسیقى در میان مسلمانان، چهره یگرى یافت.
طبیعی بود که پس از فتوحات سپاهیان اسلام بر دو امپراطوری ایران و روم و آشنایی با موسیقی این مناطق، شکل تازهای از موسیقی میان مسلمانان رواج یافت. این جوِ جدید، از روزگار عثمان که مردم با ابزارِ موسیقى و برخى مسائلِ فنىِ آن همچون هماهنگىِ صدا آشنا شده، آغاز مىشود.
بر اثرِ این آشنایى، نغمههاى دقیق و ظریف در این زمان شکل گرفت. موسیقی غنایی اضافه شده بر موسیقی صدر اسلام در دوران خلفای عباس رنگ و بوی تازهای یافت. و از آنجا که این روزگار، همان گاه حیات دو امام شیعه، امام باقر و امام صادق است موجب شد تا این دو امام احادیث بسیارى در مورد غنا داشته باشند؛ البته این مطلب مورد پذیرش مشهور فقیهان قرار نگرفته است؛ زیرا از منظر ایشان غنا، مفهومى عرفى دارد و مطلقا حرام است.
بعد از ظهور اسلام، روند موسیقى در سرزمین عرب، تغییراتى پیدا کرد. از پیامبر اکرم، روایاتى دال بر مذمت غنا و خوانندگان، نقل مىشد و اکثر مردم، به حرمت غنا معتقد بودند؛ البته اهل سنت از پیامبر، احادیثى نقل مىکنند که ایشان، به جواز غنا، قائل بودهاند. مانند حدیثى که از انس بن مالک روایت شده است مبنى بر این که رسول اکرم، عادت داشتند در سفرها از نغمه «حدى» (موسیقى کاروان) به وسیله انس استفاده کنند.
در دوره خلفای اول و دوم، موسیقى، به عنوان یکى از ملاهى (لذتهاى ممنوع) اکیدا نهى و ممنوع گشت. در دوران عثمان، در زندگى اجتماعى و سیاسى اعراب، تحولات عمدهاى پدید آمد. او بر خلاف عمر که ساده مىزیست، به ثروت و نمایش جاه و جلال، سخت علاقه مند بود و به رغم سخن اعتراض آمیز برخى از مسلمانان، وجود موسیقى و موسیقىدانان از لوازم زندگى اعیان و اشراف گردید. در دوران حکومت بنى امیّه، دربار، جز در مورد معاویه اوّل، عبدالملک و عمر دوم، پیوسته، محل رفت و آمد نوازندگان و موسیقىدانان زن و مرد، بودهاست.
بنىامیه، افزون بر استفادههاى شخصى، براى این کار خود، دلایل سیاسى نیز داشتند و از این طریق، پیام خود را به مردم مىرساندند؛ این مدحها و ذمها از این راه، سریعتر از هر وسیلهىِ دیگرى به مردم در دورترین نقاط مملکت مىرسید و در میان مردم، رواج مىیافت. شاید بزرگترین دستاورد حکومت بنىامیه، رشد موسیقى نظرى باشد. در دوران خلافت بنى عباس، سفاح اولین خلیفه این سلسله با عنایت فراوانى که به این فن داشت، انتقال دهنده اصیلترین سنتهاى موسیقیایى پادشاهان ساسانى عهد باستان ایران بوده است.
در زمان منصور، شغلها و مقامهاى عالى دولتى به خاندان ایرانى برمکیان سپرده شد که در پرورش انواع هنر، بهویژه موسیقى نقش حساس و تعیینکنندهاى ایفا نمود. در تمام دوران عباسیان، موسیقى در دربار، به حد فراوان جریان داشت و قریب به اتفاق خلفاى عباسى، خود، خوانندگان و نوازندگان ماهرى بودند.
دیدگاه قرآن کریم درباره ىِ غنا و موسیقى
باید اذعان کرد که در آیات قرآن از لفظ غنا استفاده نشده، و امر و نهى خاصى صریحا بدان تعلق نگرفتهاست؛ بلکه تمسککنندگان به آیات، آنها را بهواسطه دلایل خارجى همچون احادیث وارده در این باب دلیل بر حرمت گرفتهاند. در این آیات الفاظى نظیر «قول زور»، «باطل» و «لهو الحدیث» آمدهاست که برخى آنها را به غنا معنا کرده اند. براى روشن شدن صحت و سقم این ادعا باید به بررسى این آیات نشست.
در سوره حج از قول زور نهى شدهاست:فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور؛ از بتهاى پلید و «سخن زور» اجتناب کنید.
دلالت این آیه بر حرام بودن «قول زور» کاملاً آشکار است. «زور» به معناى باطل و دروغ آمده است. علامه طباطبایى در المیزان به این موضوع اشاره کرده و میآورد: «کلمه زور به معناى انحراف از حق است و به همین دلیل به دروغ نیز «زور» مىگویند و نیز هر سخن باطل دیگرى را زور نامند.»
این آیه، با توجه به اضافه شدن «زور»به «قول»، از چیزى از جنسِ «گفتار و محتوا» نهى نموده است و نسبت به چیزهایى نظیر «صوت» که از مقوله کیفیت است، ساکت است؛ ولى منشا اصلى حمل این آیه بر مورد غنا، احادیث وارده در تفسیر آیه مزبور است. اگر پذیرفته شود که قول زور به معناى غناست، دیگر نسبت به صوت که از مقوله کیفیت است، ساکت نخواهد بود؛ بلکه نفس غنا، حرام خواهد بود. قدر متیقن از معناى غنا همان است که اشاره شد.
آنچه به اجمال از مفاهیم آیات قرآن استنباط میشود، عدم قطعیت در حرمت موسیقی به مفهوم عام و حتی موسیقی غنایی است. با این تفاسیر باید به دقت نظر افکند و موضوع موسیقی را در قالبی که مورد توجه اکثر فقها و دانشمندان این حوزه بوده است مورد عنایت قرار داد.
بدیهی است که از نظر اسلام و قرآن مبین نوع خاصی از موسیقی حرام و غیرقابل استفاده و بهرهبرداری است؛ اما این دامنه شمول تمام انواع موسیقی را در بر نمیگیرد و بسیاری آواهای موسیقایی میتوانند در سایه تعالیم اسلامی مورد استفاده قرار گیرند.
با دقت و تعمق در برخی آیات مصحف شریف مشخص میشود که علاوه بر مطالب عرضه شده، قرآن کریم به آوای نیکو، آواز زیبا و موسیقی گوشنواز به عنوان یکی از امتیازات داود نبی اشاره کرده است. امتیازاتی که خاص و ویژه یکی از انبیا مرسل است.
با این اوصاف، بدون تردید اسلام مخالف صددرصد و مطلق با موسیقی نداشته و حتی در زمانهایی از پیوستگی با موسیقی نیز برخوردار بوده است. شاید قرائتهای قدری رادیکال و بنیادگرایانه فعلی از فقه موجب شده تا نسبت به موسیقی از نظرگاهی کاملا سلبی برخورد شود و موسیقی را معادل با فساد و تباهی قلمداد کنند. و باز شاید لازم باشد تا بار دیگر به متون اولیه و منظر مورد ائمه معصوم و فقهای بزرگ شیعه در این موضوع نظر افکنده شود.