نکته بعد که باید به آن اشاره کرد قوه گریز از مرکز کاتالون ها است. بدترین زمانی که در حافظه تاریخی مردم این منطقه ثبت شده، دوران حکومت دیکتاتوری ژنرال فرانکو است. در جریان جنگ های داخلی اسپانیا که در خلال جنگ جهانی اول و دوم شکل گرفت، جمهوری خواهان از سلطنت طلبان به رهبری ژنرال فرانکو شکست خوردند. ژنرال فرانکو تا دهه 70 یک حکومت دیکتاتوری متمرکز را در اسپانیا برقرار کرد و هر گونه استقلال خواهی از جانب مناطق «باسک» و «کاتالونیا» به شدت سرکوب می شد؛ آقای فرانکو خودمختاری کاتالونیا را لغو کرده بود و این منطقه به طور کامل تحت تسلط مادرید قرار گرفت.
پس از مرگ ژنرال فرانکو و از سال 1975 تحولاتی در اسپانیا پدید آمد؛ تحولاتی که در پی آن «فرانس کارلوس» به پادشاهی رسید و به دنبال آن قانون اساسی جدید کشور تدوین شد؛ به موجب این قانون مجددا خودمختاری با ابعادی گسترده به منطقه کاتالونیا اعطا شد. کنار تحولات پس از مرگ فرانکو، رشد اقتصادی نیز در منطقه کاتالونیا اتفاق افتاد و این ناحیه به نسبت بقیه مناطق اسپانیا تولید ناخالص ملی بالاتری را ثبت کرد.
طبق آماری که در سال 2012 منتشر شده است، دویست میلیارد یورو تنها برای تولید ناخالص ملی این منطقه از اسپانیا ثبت شده و همچنین درآمد سرانه مردم کاتالونیا نیز رقم بالای 27 هزار میلیارد یورو به صورت سالیانه است. دلیل این ثروت را باید در وجود صنایع تولیدی قوی و همچنین جاذبه های توریستی بسیار قابل توجه در کاتالونیا جستجو کرد.
مسئله جدایی کاتالونیا از اسپانیا نیز در پی همین امر یعنی رونق اقتصادی آغاز شد، در واقع شرایط مثبت اقتصادی عده ای از ملی گرایان کاتالون را تشویق کرد تا خرج خود را از اسپانیا جدا کرده و کشوری مستقل را تشکیل دهند. اما در همین جمهوری خودمختار کاتالون نیز عده زیادی طرفدار وحدت با اسپانیا هستند؛ از همین رو طی بحران اخیر تظاهراتی را علیه جدایی طلبان برگزار کردند.
اروپا به دنبال همگرایی در اسپانیا
پس از رخدادهایی همچون برگزیت، ملی گرایی و تحرکات احزاب دست راستی در اروپا ممکن است جدایی کاتالونیا نیز در نگاه اول حمل بر همین موج واگرایی اروپایی شود؛ اما در حقیقت آنچه که در اروپا رخ داده، واکنشی به تحولات سالیان اخیر در شمال آفریقا و خاورمیانه است. به دنبال وقوع جنگ های داخلی در برخی کشورهای خاورمیانه و آشوب در شمال آفریقا، آوارگان آنها به اروپا فرار کردند و در مقابل برخی ملی گرایان، حضور آوارگان را تهدیدی در زمینه امنیت شغلی و همچنین امنیت کشورهای خود تلقی می کنند.
با وجود تحرکات عناصر دست راستی، ملی گرایان و تندروها، تلاش آنان اما همچون نسیمی زودگذر عبور کرد و شاهد این مدعا نیز عدم پیروزی خانم لوپن در انتخابات فرانسه یا باقی ماندن خانم مرکل در مسند قدرت است. ملی گرایان اگرچه توانستند در انتخابات آلمان رأی بیاورند اما کماکان پارلمان این کشور در اکثریت نسبی حزب خانم مرکل قرار دارد، در کشور اتریش نیز وضعیت به چنین شکلی رقم خورد که عناصر تندرو که در آستانه پیروزی همه جانبه بودند نتوانستند پشتوانه خود را حفظ کنند و یا حرکت قدرتمندانه ای را صورت دهند.
به طور کلی موج راستگرایی در اروپا با شکست خانم لوپن در فرانسه کندتر شد. آنچه که در اروپا رخ داده اگرچه ظاهر واگرایانه دارد اما عناصری کماگان همگرایی را در این قاره تقویت می کند؛ مخصوصا بعد از مسئله برگزیت کشورهایی همچون فرانسه و آلمان احساس کرده اند که باید اروپا را در مقابل تهدید روسیه منسجم کنند؛ این انسجام از سویی با مسئله استقلال رأی از آمریکا در مسائل نظامی نیز همراه شده و دامنه این همگرایی به مسئله کاتالونیا نیز کشیده شده است؛ یکی از مواردی که سبب شده تا جدایی کاتالونیا تحقق نیابد، ابهام در سرنوشت این منطقه مقابل اتحادیه اروپا است.
هم اکنون اگرچه واحد پول کاتالونیا یورو است اما دو پهلو بوده و یکسان نیست و همینطور اگر این منطقه می تواند از امکانات اتحادیه اروپا استفاده کند به واسطه اسپانیا است و در صورت جدایی این منطقه از اسپانیا، اتحادیه اروپا و به ویژه فرانسه و آلمان تا مدت ها نسبت به پذیرش کاتالونیا در درون خود ممانعت خواهند کرد چرا که سیاست اتحادیه اروپا مبتنی بر جلوگیری از تکه تکه شدن کشورهای این قاره است.
این امر سبب شده تا داخل خود کاتالونیا نیز نیروهای واقع گرا نسبت به همه پرسی به دیده منفی بنگرند و به همین دلیل نیز از میان واجدین شرایط کمتر از 50 درصد در این همه پرسی شرکت کردند؛ اگرچه در این میان اکثریت به استقلال رأی دادند ولی همین که تقریبا بیش از نصف در انتخابات شرکت نکردند، خود از میزان مشروعیت رفراندوم کم می کند و از قضا به همین دلیل نیز دولت مرکزی اسپانیا این جرأت را پیدا کرد که وارد عمل شده و حتی بتواند برخوردهای تندی همچون اعلام انحلال دولت و مجلس خودمختار را انجام دهد؛ انحلالی که تا برگزاری انتخابات در ماه دسامبر ادامه خواهد یافت.
وضعیت دموکراسی در اسپانیا
برای تبیین وضعیت دموکراسی اسپانیا باید دوران حاکمیت فرانکو را بررسی کرد؛ در این دوران دموکراسی در اسپانیا از میان رفت و در همسایگی این کشور یعنی پرتقال نیز حکومت دیکتاتوری ژنرال سالازار برقرار شده بود. سایه حکومت های دیکتاتوری هنوز هم سر کشورهای این نقطه از اروپا سنگینی می کند و کماکان در ذهن حاکمان این منطقه پس مانده های دوران دیکتاتوری وجود دارد؛ از این رو به واکنش های تند حکام اسپانیا مقابل نتیجه همه پرسی استقلال از کاتالونیا را نیز می توان بر مبنای همین تمرکزگرایی تحلیل کرد.
البته ذکر این نکته حائز اهمیت است که اسپانیا بخشی از اروپا بوده و اتحادیه اروپا نیز در مسائلی ویژه برگزاری انتخابات آزاد، درست و بدون خدشه نظارتی دقیق را اعمال می کند. به عنوان مثال چنانچه حکومت مرکزی اسپانیا بخواهد در نتایج انتخابات ماه دسامبر دخالتی صورت دهد و به فرض طرفداران خود را به پارلمان محلی کاتالونیا بفرستد، نه تنها با راه چندان همواری روبرو نخواهد بود بلکه اگر بخواهد منطقه کاتالونیا را بیش از این تحت فشار قرار بدهد، ممکن است در انتخابات ماه دسامبر با نتیجه معکوسی روبرو شده و به دنبال آن کسانی بر مسند قدرت تکیه بزنند که برای کسب استقلال و جدایی از اسپانیا تشنه بودند.
مسئله کاتالونیا و مسئله اقلیم کردستان
مسئله استقلال کاتالونیا از اسپانیا با مسئله جدایی اقلیم کردستان از عراق تفاوت هایی دارد؛ نخست آن که در کردستان عراق مسئله رفراندوم با شکست روبرو شد. دلیل شکست نیز آن بود که اقلیم کردستان در همسایگی خود کشورهایی از جمله ایران، ترکیه و سوریه و همچنین دولت عراق را دارد و هر کدام از این کشورها مخالف جدی جدایی اقلیم از عراق هستند. کشور عراق خود به طور کامل طرفدار یکپارچگی است و در برابر جدایی از اقلیم به طور کامل ایستاده است، مخالفت دولت مرکزی عراق با جدایی کردستان در صورت لزوم توانایی ایجاد یک درگیری نظامی با پیشمرگ های کرد را نیز به همراه دارد.
در کشور سوریه نیز بخش های کردنشین دارای یک خودمختاری مشروط هستند و طی شرایطی که توسط آمریکا و دیگران برای شان ترسیم شده، به طور حداکثر می توانند یک منطقه خودمختار را در صورت فدراتیو شدن سوریه در اختیار داشته باشند. به طور کلی تمام کشورهای همجوار اقلیم کردستان دارای اقوام کرد بوده و به همین دلیل با اقدامات دولت اقلیم مخالف هستند؛ این نکته را نیز در رابطه با اقلیم کردستان باید در نظر گرفت که اقتصاد این بخش وابسته به کشورهای همجوار است، به دنبال همین امر نیز هنگامی که خطر قطع رابطه کشورهای همجوار با اقلیم کردستان احساس شد، آقای بارزانی عقب نشینی کرد و حتی تا آنجا پیش رفت که قبل از خلع قدرت توسط دولت مرکزی، خود از قدرت کناره گیری کند.
مسئله کاتالونیا اما از نظر اقتصادی نیز متفاوت است؛ این منطقه به دریای آزاد راه دارد و در صورتی که به یک کشور مستقل تبدیل شود، خود می تواند با تمام دنیا ارتباطاتی برقرار کند و در صورت به رسمیت شناخته شدن توسط دیگر کشورهای اروپایی حتی پتانسیل تبدیل شدن به کشوری مرفه را داراست، تا جایی که می تواند به تنهایی با اسپانیا رقابت کند.
موانع اصلی جدایی کاتالونیا
اتحادیه اروپا در حال حاضر و به دلیل در پیش گرفتن سیاست همگرایی امکان پذیرش کاتالونیای مستقل را ندارد. عمده مخالفت ها در این اتحادیه از جانب فرانسه و آلمان که از رهبران اصلی اتحادیه هستند، مطرح می شود. کشور فرانسه نیز در خود اقلیتی از کاتالون ها و باسک ها را دارد و به نوعی مسئله این اقوام به مسئله ای مشترک میان فرانسه و اسپانیا تبدیل شده است. از سویی دیگر کشور آلمان نیز نمی خواهد تا به این افکار جدایی طلبانه دامن بزند چرا که خود آلمان نیز یک جمهوری فدرال متشکل از ایالاتی متعدد است و مایل نیست که هیچ کدام از ایالاتش همچون کاتالونیا خواستار جدایی شوند. بنابراین فرانسه و آلمان اگرچه در زمینه مسائل شرق اروپا و حوزه بالکان به جدایی طلبی دامن زدند اما در مسائل غرب اروپا مایل به رقابت نیستند.
فرجام بحران اسپانیا
مسئله اسپانیا، مسئله ای حساس بوده و از اهمیت بسیاری برخوردار است، اگر دولت مردان مادرید درایت به خرج دهند شاید بتوانند با اعطای یکسری امتیازها به کاتالون ها آنها را راضی کنند، باید در نظر داشت که اگرچه کاتالونیا یک ایالت تقریبا خودمختار است اما مادرید چندان این مسئله را رعایت نکرده و در مسیر خواسته های این منطقه سنگ اندازی می کند. چنانچه خواسته های مردم منطقه کاتالونیا توسط دولت مرکزی تامین شود می توان به راه حلی میانه رسید و دوباره شاهد برقراری خودمختاری در این منطقه بود؛ خودمختاری که با به رسمیت شناخته شدن در چارچوب قوانین اسپانیا می تواند احساسات جدایی طلبانه را ضعیف تر کند؛ کما این که بخش قابل توجهی از مردم کاتالونیا طرفدار وحدت با اسپانیا هستند.
اما چنانچه رویه های خشن در پیش گرفته شده و در شهرهایی چون بارسلونا اقدامات سرکوبگرانه توسط حکومت مادرید شدت بگیرد، ممکن است نتیجه معکوس ایجاد شده و موضوع جدایی تا به آنجا پیش برود که کشورهای دیگر اروپایی نیز به این قضیه تن داده و استقلال منطقه را به رسمیت بشناسند. بنابراین همه چیز به نوع رفتار دولت با کاتالون ها باز می گردد.