بیتوجهی بهمثابۀ تهدیدی اجتماعی نخستین بار در اروپای قرن هجدهم ظهور کرد، در طول دورۀ روشنگری، درست هنگامی که منطق و علمْ دین و اسطوره را نقد میکردند. واژهنامۀ انگلیسی آکسفورد یک مدخل را در سال ۱۷۱۰ از نشریۀ تاتلر بهعنوان نخستین ارجاع به این واژه ذکر میکند، که بیتوجهی را با تنبلی پیوند میدهد؛ هر دو بهعنوان مفاسدی اخلاقی با اهمیت اجتماعی جدی نشان داده میشوند.
فیلسوفان و علمای اخلاقی که در صف مقدم فرهنگسازی بودند، «عادتِ بیتوجهی» را نه صرفاً یک ضعف اخلاقی مجزا، بلکه منشأ دیگر مفاسد توصیف میکردند. جیمز بیتی، فیلسوف اخلاق اسکاتلندی، که با بیان اضطرابهای اخلاقی زمانۀ خود شهرت یافته بود، در رسالهای در باب حقیقت۲ (۱۷۷۰)، بیتوجهی را منشأ «عادات تبهکارانهای» در نظر میگیرد که «قوۀ اخلاق را تنزل میدهند». او اظهار میکند که «ما دچار بسیاری از عادات بد شدهایم، که اگر خوب توجه کرده بودیم، میتوانستیم از آنها پرهیز کنیم». بیتی بیتوجهی را با «نامهربانی و ناخرسندی» پیوند میدهد و هشدار میدهد که اگر به این عادت بد فرصت بال و پر پیداکردن بدهیم، نظم اجتماعی فرو خواهد پاشید.
در انگلستان، مفسران ادبی قرن هجدهم، نظیر ریچارد استیل، یکی از بنیانگذاران روزنامۀ گاردین، و ساموئل جانسونِ اخلاقگرا و مقالهنویس، بیتوجهی را نشانهای از «شیوۀ تفکرِ بی در و پیکر» در نظر میگرفتند. آنها روشهایی را برای مقابله با «شتابزدگی ذهن» توصیه میکردند؛ شتابزدگیای که «برخی روحهای پرمشغله گرفتاری هستند».
یکی از پر ارجاعترین توصیهنامهها دربارۀ مسئلۀ بیتوجهی در قرن هجدهم چنین نام داشت: عناصر تربیت مؤدبانه: گلچینی دقیق از میان نامههای جناب فیلیپ دورمر استنهوپ فقید، اِرل.