سمیه باقری: معماری بندر کنگ موضوعی است که دکتر شیوا آراسته در تازهترین کتاب خود به آن پرداخته است. این کتاب سعی دارد بخشی از گنجینههای معماری کهن ایران را برای جامعه معماری رمز گشایی کند.
هنرآنلاین، دکتر شیوا آراسته بانوی مستقل و فعالی است که همواره با انرژی وصف ناپذیری به دنبال ایدههای نوین و پژوهشهای پایهای است. او که اخیراً کتابی درباره بندر کنگ منتشر کرده، معتقد است که معماری امروز ما نگاه به فراسوی مرزهای کشور دارد و هنوز نتوانسته گنجینههای ملی خود را آنطور که باید و شاید بشناسد. آراسته که بارها با طرحهای خود توانسته در مسابقات معماری برنده شود، اعتقاد دارد که امروز عرصه معماری ایران بیش از برگزاری نشستهای متعدد، نیازمند سکوت و تأمل در شرایط کنونی و صد البته مطالعه است. آنچه میخوانید گفتوگوی هنرآنلاین با این بانوی برجسته معماری ایران است.
معماری زمینهگرا جزو تخصصهای شماست. این معماری به چه موضوعی میپردازد و دغدغه اصلی آن چیست؟
معماری زمینهگرا شاخه و حوزهای از معماری را شامل میشود که فقط نگاه کالبدی به معماری ندارد و معماری را فقط ساخت و ساز نمیبیند. بلکه معماری را برآیندی از مسائل اجتماعی و اقتصادی و زمینههای تاریخی، اقلیمی و محیط زیست و همینطور کالبد میداند. در واقع به کلیه نیروها و آیتمهایی که در به وجود آمدن یک کالبد معماری تأثیر دارند، توجه میکند و معماری را برآیند چندین حوزه میبیند، موضوع طراحی در حوزه زمینهگرایی فقط کالبد فیزیکی نیست. حالت کلی باید زمینه را در چهار حوزه کلان؛ اجتماعی، فرهنگی و تاریخی، محیطی و کالبدی بررسی و تحلیل کرد و تأثیر آن را در معماری و شهرسازی معاصر لحاظ کرد.
این نگاه از چه زمانی بر معماری حاکم شده است و آیا ما میتوانیم بگوییم در دورهها و سدههای قبل هم چنین نگاهی وجود داشته یا این صرفاً یک نگاه مدرن بر معماری است؟
زمینهگرایی دقیقاً اصل و جوهره معماری پیشینیان ما بوده و معماری و شهرسازی گذشته مانند معماری بازارها، مساجد و خانههای ایرانی با این نگاه ساخته شدهاند. به همین دلیل معماری خانهها در هر بوم و اقلیمی متفاوت بوده و منتج از زمینه فرهنگی، طبیعی و تاریخی آن شهر بوده است. معماری دنیا در دورهای از معماری زمینهگرا فاصله گرفت و به سمت مدرنیسم سوق پیدا کرد ولی در چند سال اخیر ما دوباره شاهد این هستیم که جایزه پریتزکر را به معمارانی میدهند که معماری را در بین مردم و با مردم انجام میدهند. من فکر میکنم این خیلی مهم است که معماری برای مردم باشد. ما اصولاً دو دسته معمار و هنرمند داریم؛ یک دسته از آنها میگویند هنر برای هنر است و دسته دوم هنر را برای مردم میدانند.
معماری زمینهگرا جزو دسته دوم است. اصولاً معماری برای مردم است. معماری برای خود معمار نیست که ما بر اساس احساسات خودمان و با هزینه مردم بنایی را بسازیم و مردم را در خصوص اظهار نظر در مورد کارمان واجد صلاحیت ندانیم. در مدرنیسم، مردم صاحب نظر و عقیده واجد ارزش تلقی نمیشوند و معمار در رأس هرم قرار دارد و از همه بهتر میفهمد. بنابراین هر کاری هم که انجام بدهد خوب است و مردم باید تمجید کنند. ولی در معماری زمینهگرایی اینطور نیست
در معماری زمینهگرا، معمار در اقلیمهای (اقلیم در معنای کلان آن) مختلف در کوچه و خیابان راه میرود تا نیازهای مردم را ببیند. مثلاً یک معمار باید بداند که در شهر شیراز چه نیازهایی وجود دارد و یا نیازهای یک روستا در سیستان چه چیزهایی است. قطعاً نیازهای معماری این دو با هم فرق دارد ولی ما در دوران مدرنیسم میبینیم که شهرها و ساخت و سازها شبیه یکدیگر شدهاند. در گذشته چهره شهرها فرق داشت و حتی الان شما از تصاویر قدیمی میتوانید تشخیص دهید که آن عکسها مربوط به کدام شهر است و یا حداقل میتوانید اقلیم آنها را تشخیص دهید. احتمالاً در معماری آنها هویت را میبینید چون معماری زمینهگرا واجد هویت و تشخص بصری است و وجه تمایز آن در چهرهاش نمایان است .
در سالهای اخیر بحثهایی در زمینه روانشناختی مطرح شده که قطعاً در معماری زمینهگرا هم میگنجند. به نظر شما اگر قرار باشد یک شهرک ساخته شود، این نیازسنجی بر چه اساسی اتفاق میافتد؟ منظورم این است که در معماری زمینهگرا معیارهای لازم برای ارزیابی نیازهای مردم منطقه بر چه مبنایی جستوجو و یافت میشوند؟
اصلاً بحث جستوجو و یافتن مطرح نیست. کار میدانی یکی از ویژگیهای حوزه معماری و شهرسازی زمینهگرا است که کار را سخت میکند و به همین دلیل اکثر معماران و شهرسازان از آن فرار میکنند. اما معماران مطرح و مؤثر در کیفیت زیست مردم در دنیا (منظورم معماران ژورنالی نیست) در سالهای اخیر مانند بالکریشنا دوشی، برنده جایزه پریتزکر 2018 هم فعالیت خودشان را با این نگرش پیش میبرند و برای خلق یک اثر، وارد اجتماع هدف شده و با مردم زمینه طراحی زندگی میکنند. اصلاً از راه دور نمیشود تصمیمی در رابطه با معماری گرفت. اشتباه اصلی در دوره مدرن این است که میخواهند مردم را از بالا و از روی عدد و نقشه ببینند و برایشان خط بکشند. شهرسازان مدرن میآیند و از بالا میگویند این خیابان عرضش اینقدر باید باشد و بیمهابا خط میکشند برای تعریض یک گذر. اصلاً نمیروند ببینند که این گذر چه کاراکتری دارد. شاید این خیابان اصلاً نیازی به تعریض نداشته باشد و مردم آن را با همان عرض کم دوست داشته باشند.
نگرش زمینهگرایی این است که طرحها موضعی شوند و ما برای هر موضوعی با مردم آن محله صحبت کنیم تا خواستههایشان را در طرح لحاظ کنیم. مثلاً محلههای تهران هر کدام آداب و رسوم خاص خودشان را دارند و ما برای شهر تهران هم الزاماً نمیتوانیم فقط یک نسخه بپیچیم. دروازه غار با اودلاجان متفاوت است و اودلاجان هم با سنگلج فرق دارد چون کاراکتر مردمانش فرق دارد. این ساکنین محلات هستند که روح آن فضا را میسازند. در محله اودلاجان ثروتمندها زندگی میکردند و دروازه غار محل زندگی قشر متوسط و فقیر .
پس واضح است که باید مدل خانهها، کوچهها، مغازهها و تفریحهای این دو محله با هم فرق داشته باشد. وقتی این تفاوتها وجود دارد، من به عنوان معمار نمیتوانم و نباید یک مرکز تجاری که برای نیاوران طراحی کردهام را عیناً در محله هرندی هم پیشنهاد دهم. بیشتر بحث زمینهگرایی مربوط به بحثهای اجتماعی است. زمینهگرایی میگوید اول باید زمینهتان را بشناسید و بعد متناسب با آن تصمیمگیری کنید. البته تمام این مسائل به این برمیگردد که باید بروید مطالعه محلی کنید و از بالا تصمیم نگیرید. تمام شعار زمینهگرایی این است که ما در کوچهها و در مقیاس انسانی راه برویم تا بتوانیم تصمیمگیری بهتری داشته باشیم.
در حال حاضر شهروندان متعددی با فرهنگها و دستههای مختلف در هر منطقه از شهر تهران زندگی میکنند و به راحتی گذشته نمیشود آنها را تقسیمبندی کرد. در چنین شرایطی همچنان زمینهگرایی از اهمیت بالایی برخوردار است؟
من فکر میکنم همچنان آن تقسیمبندیها وجود دارد. در ایران ملک و خاک جزو ثروت افراد محسوب میشود و هنوز هم کسی که وسعش کمتر است در محلههای فقیرنشین زندگی میکند. در نتیجه همچنان فاصله اقتصادی در میان مردمان تهران وجود دارد. از سویی ما این را هم نمیتوانیم کتمان کنیم که فقر اقتصادی با خود فقر فرهنگی هم میآورد. در این صورت شما نمیتوانید برای قشری که از نظر سواد و تحصیل در سطح پایینی قرار دارند تئاتر اجرا کنید و توقع داشته باشید که آنها بلیت تئاتر بخرند. البته ما از استثناها میگذریم و فقط کلیت ماجرا را میگوییم. به عنوان مثال در محلههای اطراف بازار تهران مشخص است که چه قشری از مردم و از چه دهکی زندگی میکنند. حالا ممکن است این وسط چند خانواده پولدار قدیمی هم زندگی کنند ولی این هیچ تأثیری در برآیند محله ندارند.
چه ویژگیهای خاصی در معماری بندر کنگ وجود داشت که شما را جذب آن منطقه کرد و باعث شد در این زمینه به پژوهش بپردازید و کتاب چاپ کنید؟
من از زمان دانشجویی به معماری ایرانی علاقه داشتم و به خودم گفته بودم که باید بتوانم حلقه گمشده بین معماری ایرانی با معماری معاصر را پیدا کنم. همچنین اعتقاد داشتم ما باید خانههایی معاصر داشته باشیم که در عین حال ایرانی هم باشند و این اتفاق باید به تفکیک تمام شهرها و اقلیمها رخ بدهد. یعنی ما الان باید در شهر اصفهان و نطنز هم خانه معاصر اصفهانی و نطنزی داشته باشیم. نباید تمام بافت معاصر شهرها شبیه هم شود. من با این مخالف بودم که مثلاً در شیراز عین آپارتمانهای تهران را بسازند. موضوع و عنوان رساله دکترای من "زبان الگوی خانه ایرانی معاصر" بود که همواره به دنبال پیدا کردن آن بودم. به همین منظور سعی کردم بخش زیادی از معماریهای ارزشمند و قدیمی ایران را از نزدیک ببینم و تجربه حضور در آنها را داشته باشم و بعد روی آنها کار میکردم. ولی موضوع بندر کنگ کمی متفاوتتر از بقیه است. من همانطور که در مقدمه کتابم نوشتم، زمانی که 19 سالم بود از طرف دانشگاه شهید بهشتی به بندر کنگ رفتم و با معماریهای آنجا آشنا شدم. بندر کنگ معماری بسیار بینظیر و مغفول ماندهای داشت که هیچکس آن را نمیشناخت.
من به دلیل علاقهای که پیدا کرده بودم، همراه با دو نفر از همکلاسیهایم پروژهای را برای مرکز اسناد دانشگاه شهید بهشتی کار کردیم که خیلی پروژه کاملی بود. بعد از آن دیگر فرصت نشد که من به بندر کنگ بروم چون خیلی دور بود. در ادامه با شهرهای اصفهان و کاشان آشنا شدم ولی معماری بندر کنگ همیشه در ذهنم باقی مانده بود. حتی زمانی که استاد دانشگاه شدم همیشه به دانشجویانم میگفتم، جایی به نام بندر کنگ وجود دارد که معماریاش جالب است ولی هیچکس آنجا را نمیشناخت. بعد از اینکه درسم تمام شد تصمیم گرفتم که بروم و پروژهام را از مرکز اسناد دانشگاه شهید بهشتی بیرون بیاورم و تبدیل به کتاب کنم ولی مشغلههایم اجازه این کار را تا سال 95 نداد. سال 95 بر اثر یک اتفاق که شبیه معجزه بود، در یک گروه تلگرامی عکسی را از شهر کنگ دیدم که چون در آن جا زندگی کرده بودم، بلافاصله اسم آن خانه را گفتم.
شخصی که عکس را به اشتراک گذاشته بود پرسید شما اهل کنگ هستید و من گفتم نه ولی راجع به کنگ یک پروژه کار کردهام. ایشان شهردار بندرکنگ بودند و باورشان نمیشد که من راجع به کنگ پروژه کار کرده باشم. من عکسهای پروژهام را برای ایشان فرستادم و اینطور شد که آشنایی ما صورت گرفت. نتیجه این آشنایی منجر به این شد که من بعد از 20 سال به کنگ رفتم. خوشبختانه این بندر دست نخورده باقی مانده بود. من بلافاصله کار مطالعات بافت را شروع کردم و توانستم طرح تفصیلی قبلی را ملغی کنم و با حمایت معاونت معماری و شهرسازی وقت، توانستیم مصوبه تهیه طرح ویژه با رویکرد ثبت جهانی را برای بندر کنگ بگیریم. بعد از آن ما شروع به احیای بافت کردیم و روند احیای بافت ادامه دارد.
البته من از سال 93 به صورت متمرکز روی بافتها کار کرده بودم. از طرف شهرداری تهران دعوت به کار شدم و برای شروع پروژه "مطالعات بافت ارزشمند محله دروازه غار و ارائه اصول و ضوابط طراحی معاصر" را به من دادند. در ادامه هم روی بافتهای زاهدان، چابهار و روستاهایی در سیستان کار کردم و بسیار خوشحالم که امروز این جریان توجه به ارزشهای معماری گذشته به راه افتاده است. جریانی که در صورت طی کردن مسیر صحیح ما را به خودباوری در حوزه معماری و شهرسازی میرساند و پس از آن شاهد طرحهای اصیل ایرانی و معاصر خواهیم بود.
لطفاً در مورد ویژگیهای معماری بندر کنگ که شما را جذب خودش کرد بیشتر صحبت کنید.
معماری بندر کنگ دو ویژگی دارد. نخست اینکه معماری تک بناها در آنجا بسیار ساده و کاربردی است که این باعث زیبایی بناهای آنجا شده است. علاوه بر این تمام اجزای ساختمانهای کنگ عملکردی هستند. من در کتاب دومم و در حدود ۶۰۰ صفحه به طور کامل بافت و معماری کنگ را تحلیل کردهام که این کتاب به زودی و تا یک ماه دیگر منتشر خواهد شد. ویژگی دیگری که این بندر را از سایر شهرهای حاشیه خلیج فارس متمایز میکند بافت سالم و پویاییست که زندگی در آن جریان دارد. کلیت و پیوستگی بافت کمترین آسیب را دیده است.
در بندر کنگ فقط تک بناهای ارزشمند و با فاصله از هم وجود ندارد و ما یک بافت منسجم و در هم تنیده داریم که دانههای ارزشمند را در درون خود جای داده است. بندر کنگ مثل شهر کاشان نیست که از آن فقط چند خانه به جا مانده باشد. ما در کنگ یک بافت سالم و به هم پیوسته داریم که حدود 195 هکتار است. بیش از 300 بادگیر سالم در آنجا وجود دارد که همگی کار میکنند. بافت تاریخی بندر کنگ سالمترین و وسیعترین بافت حاشیه خلیج است و همین ویژگی این بندر را بعد از شهر یزد در مسیر ثبت جهانی قرار داده است.
چه انتشاراتی کتابهای شما را منتشر میکنند؟
کتاب اولم را وزارت راه و شهرسازی منتشر کرد و کتاب بعدی را قرار است موسسه فرهنگی هنری هنر معماری قرن منتشر کند.
تحقیق و پژوهش بر روی پروژه بندر کنگ چقدر طول کشید؟
ما دو سال است که مشغول تحقیق و پژوهش بر روی این پروژه هستیم. البته پژوهش اولیه و کلیات کار تقریباً پس از ۹ ماه به اتمام رسید. بعد از آن توانستیم خروجی قابل قبولی از کار بگیریم و آن را به شورای عالی شهرسازی و معماری ارائه دهیم. با پیشرفت کار و تغییراتی که تدریجاً ایجاد کردهایم، حدود یک سال و نیم است که روی این پروژه متمرکز هستیم.
در حال حاضر وضعیت پرونده بندر کنگ برای ثبت جهانی در چه مرحلهای قرار دارد؟
گامهای اولیه برای ثبت جهانی بندر کنگ صورت گرفته است و احتمالاً این شهر هم پس از یزد به ثبت جهانی خواهد رسید.
اشاره کردید که همزمان با پروژه بندر کنگ، بر روی یک طرح احیاء هم کار میکنید. جزئیات آن طرح به چه صورت است؟
آن طرح یک پروژه جدا است که ما آن را به موازات مطالعاتمان پیش بردیم. بعد از اینکه مطالعاتمان به یک نتیجهای رسید، پروژهای را با نام "طرح احیای بافت، بهسازی جدارهها و کفسازی بافت تاریخی" شروع کردیم. ما در این پروژه میخواهیم که چهره بندرکنگ را به اصالتش برگردانیم. در این طرح قرار است کوچهها سنگفرش شوند. البته قبلاً ماسه بوده ولی ما میخواهیم حتماً کفسازی داشته باشد. علاوه بر این میخواهیم دیوارهها همانند گذشته به رنگ سفید و شیری خودشان برگردند. ما در حاشیه خلیج فارس کاهگل نداریم ولی خیلیها حس کردند که دیوارههای آنجا کاهگل است چون رنگ آن تیره است. معماری آن قسمت رنگ سفید و کرم دارد و ما سعی داریم این بخش را به اصالتش برگردانیم. به طور همزمان کارهایی مثل نورپردازی بافت، روشن کردن بادگیرها، مبلمان شهری، تغییر کاربری خانههای مسکونی و... را هم پیش میبریم.
در این پروسه مسئولان و مردم بندر کنگ چقدر با شما همراه شدند؟
من در شهرهای مختلف توانستم مطالعات بافت و ارائه ضوابط طراحی منطبق با زمینه و الگوهای طراحی آینده را انجام بدهم ولی در بندر تاریخی کنگ توانستم آن را تا مرحله اجرا پیش ببرم و به طور عملی پیاده کنم. در این قضیه شهرداری بندر کنگ و شخص شهردار بندر، جناب آقای مهندس ایوب زارعی سهم به سزایی داشتند. ایشان عاشق شهرشان هستند و میخواهند شهر تغییر کند و واقعاً کارشان را بلد هستند. در طی دو سال اخیر جلسات متعددی را با گروههای مختلف سنی و شغلی در کنگ برگزار کردند که من هم در خیلی از این جلسات حضور داشتم.
حالا پس از یک سال و نیم شرایط طوری شده که همه مردم با شهرداری همراه شدهاند. تمام کسانی که حتی اجازه نمیدادند به بخش خارجی دیوار خانهشان دست بزنیم، حالا خودشان میگویند دیوار ما را چه زمانی سفید میکنید؟ خانه ما را چه زمانی مرمت میکنید؟ در روحیه مردم ساکن بافت تاریخی بندر کنگ چنین تغییری شکل گرفته است. ما ابتدا قسمتی را به عنوان پایلوت احیاء کردیم. تغییر کاربری چند بنا و سنگفرش پیرامون آن باعث شد تا بخشی از بافت که قبلاً محل انباشت زباله بود به حدی مورد توجه قرار گیرد که شبها تبدیل به محلی برای نشستن مردم و برگزاری مراسم سنتی شود. وقتی این طرح با استقبال مواجه شد، مردم در خانههایشان را به روی ما باز کردند و همکاری و تعامل ساکنین با شهرداری وارد مرحله جدیدی شد.
اقداماتی که در بندر کنگ انجام دادید، توانست به جذب توریست و گردشگر هم کمک کند؟
بله، خیلی زیاد. ما طی این دو سال حتی شاهد رشد گردشگری خارجی هم بودهایم. خیلی از افراد از طریق صفحات مجازی ما و مدیران شهری با کنگ آشنا شدند و به آنجا سفر کردند. همچنین دفتر گردشگری فعالی نیز در کنگ حضور دارد که سهم به سزایی در جذب توریست در سالهای اخیر داشته است.
فعالیتهای شما در بندر کنگ همچنان ادامه دارد؟
بله. ما در حال حاضر مشغول کار بر روی بافت و طرح ویژه کل شهر هستیم. یکی از وظایف طرح ویژه این است که با محوریت قسمت تاریخی کار میشود. در این طرح، ویژگیهای معماری در بخش تاریخی باید به سایر بخشها تسری پیدا کند. در نهایت و پس از ساماندهی بافت شهر برای طراحی بناهای آینده دفترچه ضوابط و دستورالعملهای منطبق با معماری زمینه ارائه میکنیم. اگر کسی این دستورالعملها را در طراحیاش رعایت کند، قطعاً بنای ساخته شده متعلق به آن زمینه خواهد بود. ما به دنبال تصویب دفترچههای متفاوت ضوابط طراحی برای شهرها و بافتهای مختلف در کشور هستیم. در حال حاضر ضوابط طراحی در هفت شهر و روستا در کشور را با تحلیل دقیق معماری زمینه، تدوین کردهایم و امیدواریم به زودی مراحل تصویب این ضوابط طی شود.
خود شما از این روش در سایر پروژههایتان استفاده کردهاید؟
بله. در دروازه غار 20 پروژه بر اساس الگوهای دروازه غار و بر اساس ضوابطی که خودمان دادیم، طراحی کردیم. ضوابطی که من نوشتم در شهرداری منطقه 12 مصوب شد و در حال حاضر شهرداری موظف است آن ضوابط را اجرا کند. در بقیه شهرها هم الگوی مسکونی، تجاری، اداری و آموزشی کار کردیم. کاری که من انجام میدهم، در مرحله اول، مطالعات بافت و معماری، در مرحله دوم ارائه دستورالعمل طراحی و در مرحله آخر طراحی چند الگو اعم از تجاری، مسکونی و اداری است.
شما به عنوان یک بانوی معمار، چقدر در معماری بانوان و معماری آقایان تفاوت دیدگاه میبینید و فکر میکنید تا به حال چقدر توانستهایم از پتانسیل معماران بانو استفاده کنیم؟
من خودم قائل به بحث جنسیتی در معماری نیستم و فکر میکنم اگر بحثی وجود دارد مربوط به خارج از حوزه معماری است. تفاوت خانمها با آقایان در ریزبینی آنهاست اما این ربطی به جنسیت ندارد چون ما آقایان ریزبین هم داریم. این مربوط به روح زنانه و مردانه است. ما زنانی داریم که روح مردانه دارند و مردهایی داریم که روح زنانه دارند.
اما بحث زنان معمار و کلاً زنانی که مستقل کار میکنند محدود به معماری نمیشود. کار کردن در ایران به عنوان یک زن مستقل بسیار سخت است. یک زن در ایران باید 5 تا 10 برابر تلاش کند تا در کنار مردان کم هوشتر از خودش بنشیند. این یک واقعیت مشهود و تلخ است که من را به شخصه بسیار آزار میدهد. جامعه ما، زنستیز است. شما همیشه میبینید دور یک میز 20 آقا نشستهاند و یک خانم. البته در تمام دنیا اینطوری است ولی در ایران این موضوع شدیدتر است. من این را همیشه به دانشجوهایم میگویم که ما نمیتوانیم یکشبه طرز فکر جامعه و فرهنگ زنستیزی را عوض کنیم، پس باید فقط تلاش و پشتکار داشته باشیم و از رفتارهای زن ستیزانه مردان دلسرد نشویم.
در حال حاضر تعداد دانشجویان معماری در کشور ما خیلی بالا است. به نظرتان فارغالتحصیلان این رشته میتوانند به حوزه معماری ما سمت و سو بدهند؟
اصلاً. آموزش ما ایراد دارد. من خودم دیگر علاقهای به تدریس معماری ندارم. آموزش چند رکن دارد. یکی برنامه درسی است، یکی معلم و استاد و دیگری دانشجو. در حال حاضر هر سه رکن ایراد دارد. استادی که ما داریم آن استادی نیست که 20 سال پیش به من و هم نسلهای من درس داده است. الان همه استاد شدهاند ولی باید این را بدانیم که کمیت، کیفیت نمیآورد. اتفاقاً از نظر من کمیت، کیفیت را پایین میبرد. قبلاً در کل ایران 150 معمار فارغالتحصیل میشد ولی الان سالانه 7 هزار معمار فارغالتحصیل میشود. معلوم است بین این دو دسته تفاوت وجود دارد. از طرفی، دانشجویان امروز ما اکثراً از نسل دهه 70 هستند که از نظر من جوانهای این نسل اصلاً نسل کوشایی نیستند.
همه چیز برایشان فراهم است. بحث کپی و پروژههای آماده در زمان ما هم بود ولی آن موقع در کل دانشگاه فقط یک نفر این کار را انجام میداد. برنامههای درسی هم هیچ ارتباطی به حرفه ندارد. برنامه درسی قدیمی است و حاضر نیستند آن را عوض کنند. خود ما هم وقتی وارد کار شدیم بخش اعظم اصول طراحی معماری را یاد گرفتیم ولی برای نسل جدید کار هم نیست که بخواهند معماری را در کار یاد بگیرند. آن شوق و پشتکار لازم را هم ندارند. در این مورد بحث یک ذره فراتر از معماری است. من وقتی دانشجوهایم را دعوا میکنم، میگوید خب که چی؟ این "خب که چی" خیلی حرف دارد.
در حال حاضر مسابقات متعددی در حوزه معماری برگزار میشود. به نظرتان این مسابقات میتوانند بخشی از جوانهای فعال و خلاق حوزه معماری را پیدا کنند؟
هدف مسابقه همین است. من خودم با مسابقات معماری بالا آمدم و شناخته شدم. شهرداری تهران یک سری مسابقات برگزار میکرد که من و تمام معماران همنسل من با آن مسابقات بالا آمدیم و دیده شدیم. بنابراین مسابقات معماری برای شناساندن معمارهای جوان خیلی خوب است ولی الان ارجحیت رابطه بر ضابطه، مسابقات معماری را به حاشیه برده است. من به همین خاطر چهار سال پیش کارگروه مسابقات را راه انداختم که الان تبدیل به دبیرخانه شده و به همان مسیر اشتباه قبلی برگشته است و مجدداً به مکانی برای برنده شدن در دایره دوستیها تبدیل شده است .
در چنین شرایطی چه باید کرد؟ به هر حال مسابقات معماری برای شناساندن معمارهای خوب نیاز هستند.
به نظرم الان دیگر این مسابقات نیاز نیست. به شخصه اعتقادم به کیفیت است. من سالهاست که در مسابقات شرکت نمیکنم و حتی دیگر کارهایم را در مجله هم چاپ نمیکنم. الان به این نتیجه رسیدهام که ما نیاز داریم چند سال در ایران سکوت کنیم. یعنی نه نشست برگزار کنیم و نه مسابقه. این نشستها نه تنها خروجی ندارند بلکه آسیب هستند. من اعتقادم بر این است که باید فقط مطالعه کنیم و مطالعه و مطالعه. ما در معماری پایگاه نظری نداریم و اصلاً بحثهای نظری را جدی نمیگیریم. بخش اعظم دانشجویان معماری، معماری شهرهای مختلف ایران را ندیدهاند و اصلاً معماری ایرانی را نمیشناسند.
ما باید اول خودمان را بشناسیم، بعد بتوانیم تحلیل کنیم و از آن یک پایگاه نظری در بیاوریم و بعد دوباره شروع به کار کنیم. روندی که الان در پیش گرفتهایم، رو به کپیکاری و بیهویتی است. من معتقدم که تمام معلمین در دانشگاهها باید بچهها را به سمت مطالعه گذشته و بازشناسی ارزشها سوق بدهند، نه مطالعه هایدگر و شولتز. منظورم این است که ما باید یک مقدار در خودمان تأمل کنیم. باید دانشجوها را به شهرهای مختلف ببریم تا بناهای معماری را ببینید. دانشگاه شهید بهشتی من را به کاشان و بندر کنگ برد ولی الان سفر دانشجویان معماری به شهرهای ایران از برنامه هر ترم حذف شده است. مطمئناً این مسئله بر روی سطح اطلاعات دانشجویان نسبت به معماری ایرانی تأثیر میگذارد.
صحبت پایانی؟
در پایان باز هم به مطالعه تأکید میکنم. ما مطالعه و خودشناسی نداریم و در نتیجه خودباوری هم نداریم. وقتی شما خودباوری ندارید، دست به دامن آرک دیلی و منابع دیگر میشوید ولی وقتی خودتان را قبول دارید، از گنجینه خودتان استفاده میکنید. من تمام این سالها تلاش کردهام که گنجینههای معماری و شهرسازی ایرانی را بشناسم و آن را به بقیه هم نشان بدهم.