1- مقدمه
دو مفهوم فضا[1] و مکان[2] از مفاهیم پیچیده در معماری هستند که هنوز بر سر تعریف آنها اجماع نظر وجود ندارد و برای یافتن پاسخ به پرسشهای متعدد ذهن خلاق، باید از مباحث بنیادین و ریشهای علم معماری مدد جست. بحث مکان از دیدگاه پدیدارشناسانه در آثار نویسنده و نظریهپرداز نروژی، کریستین نوربرگ-شولتز که متاثر از اندیشههای هایدیگر است یافت میشود. با مطالعه پیرامون ادبیات موضوع این سوال پیش میآید که «آیا فضا و مکان در اثر معماری با یکدیگر نسبت دارند؟»
در این مقاله ابتدا مفهوم مکان و بازتاب آن در معماری تبیین و آنگاه با جمعبندی ادبیات موضوع، رابطهی میان فضا و مکان و نسبت آن دو با یکدیگر در اثر معماری تبیین خواهد گردید.
2- مکان و رویکردهای مبتنی بر مکان
2-1- تعاریف مکان:
در فرهنگ انگلیسی آکسفورد، مکان "یک موقعیت، نقطه یا ناحیهای خاص" معنی شده است (Oxford,2003:960). در فرهنگ انگلیسی لانگمن، مکان "هر ناحیه، نقطه یا موقعیتی یا وضعیت در فضا" و "یک نقطهی بخصوص در یک ناحیه ی گستردهتر" است (Longman,2001:1072). منظور از مکان، مفهوم مجرد و کلامی آن، به معنی یک جا نیست. اشیا گوناگون و رفتارهای مختلف احتیاج به مکانهای متفاوت دارند. مکان، جا یا قسمتی از فضاست که از طریق عواملی که در آن قرار دارند صاحب هویت خاصی شده است (گروتر، 1383: 138).
مکان بخشی از فضاست که به واسطهی عناصر و عواملی خاص صاحب هویتی منحصر بفرد و تکرار ناپذیر میشود. معماری در مواجهه با محیط، یا زبان محیط را برمیگزیند یا خود را جدا از محیط بیان میکند و یا به مقابله با محیط میپردازد. به عبارت دیگر تعلق مکانی است که میتواند ساختمان را تبدیل به معماری کند و معماری است که میتواند جا را به مکان تبدیل کند. این ارتباط درهم پیچیده مهمترین عامل تجربه زیستن در مکان است، تجربهی تعلق داشتن به مکان و معنا دادن به آن.
2-2- ماهیت مکان:
شولتز معتقد به این است که؛ ماهیت یک مکان در بعضی عرصهها، کنشی زمانی است که با فصلها و یا دورههای یک روز همانند هوا تغییر میکند. عواملی که بیش از هرچیز، موقعیتهای متفاوت را تعیین مینماید (نوربرگ-شولتز، 1380: 7، الف).
او خاطر نشان میکند که؛ در واقع بیمعنی است که رخدادی را بدون ارجاع به یک محل تصور کنیم. به وضوح مکان یکی از اجزای یکپارچه وجود است. پس منظور ما از کلمهی مکان چیست؟ روشن است که مقصود ما چیزی بیش از یک موقعیت انتزاعی است. منظور ما این است که یک تمامیت از چیزهای ملموس دارای ماده و جوهر، شکل، بافت و رنگ ساخته شده است. این چیزها در کنار هم مشخصهای محیطی را تعیین میکنند که گوهر مکان است. بنابراین یک مکان، یک پدیدهی کامل کیفی است که نمیتوانیم آن را به هیچ یک از اجزایش نظیر رابطهی فضایی تقلیل دهیم بدون اینکه طبیعت منسجم آن از نظر دور شود (نوربرگ-شولتز، 1381: 5، ب).
2-3- معنای حضور در مکان (رابطهی میان فضائیت و مکان):
رابطهی زیست جهان با مکان مستلزم رابطهی انسان و حضور[iii] وی در محیط پیرامونش است؛ برای پرداختن به ساختارهای زیربنایی زیست جهان میبایست پیش و بیش از هر چیز به مفهوم هایدیگری فضائیت مرتبط گردیم یا به ندای حضور گوش سپاریم. فضائیت نشاندهندهی ارتباط ریاضی با جهان نیست، بلکه در عوض هرروزه به وجود فضایی برای زیستمان اشاره دارد. آنگونه که هر چیزی در این فضا جای خود را دارد، و همهی این جاها به کارآفریدن و فراهم ساختن محیطی میآیند که فراروند راستین زندگی در آن محیط جریان میگیرد و روی میدهد (نوربرگ-شولتز، 1381: 61، الف).
3-4- روح مکان :
از خصلتهای دیگر مکان که به درک نسبتش با فضا در یک اثر معماری کمک میکند روح آن است. نوربرگ-شولتز معتقد است هرگاه یک چشمانداز مسکون با انسان نزدیکی پیدا میکند، فضا، فرم و صورت همه درکار یکدیگر میشوند و تاثیر مکان را چند برابر تشدید میکنند و این همه تاثیری است که از روزگاران باستان بدان با لفظ روح مکان اشاره شده است.
یوهانی پالاسما متاثر از اندیشهی هایدیگر، پرسش میکند که چرا تعداد کمی از ساختمانهای مدرن، احساساتمان را برمیانگیزند، در صورتیکه تقریبا هر خانهی مستقل در شهری قدیمی یا محقرترین خانهی دورافتاده در یک مزرعه، یک حس آشنا و لذت به ما میدهد؟ ساختمانهای زمان ما، میتوانند با جسارت یا قوهی ابتکارشان، حس کنجکاوی را برانگیزند، اما به دشواری حسی از معنای جهان یا موجودیت شخصیمان را به ما میدهند.
3-5- معماری هنر مکان:
از نظر هایدیگر، جهان در فضا نیست، بلکه فضا در جهان است. به نظر او فضا، مکان را از حالت وحشی خود میرهاند و به آن مکان زیستن میبخشد. بنابراین فضا، به بودن مربوط است.
هایدیگر مثال معروفی دربارهی معابد یونانی دارد و میگوید که معبد برپا شده بر روی صخره فقط به صرف برپا ایستادن خود عرصهی تجلیبودن در فضاست: معبد با بودن خود نخست به اشیای ظاهری دیدنی میبخشد و سپس به انسانها دیدی به خویشتن میدهد... همین نکته دربارهی پیکرهی خدای معبد نیز صادق است... این پیکره فقط تصویری نیست که به کمک آن بتوان آسانتر سیمای خدای معبد را تصور کرد، بلکه اثری است که به خدای معبد امکان حضور و بودن میدهد؛ از این نظر این پیکره همان خدای معبد است... (فردانش، 1381: 23).
نکتهی اصلی در تلقی هایدیگر از معماری جایگاه ساختمان در هستی است که به وجود بنا مربوط است. از همین روست که معبد روی صخره میروید و پل دو کرانهی رودخانه را به یکدیگر میرساند. به همین ترتیب، خانهی روستایی جنگلنشین از دامنهی کوهی که بر آن نشسته، زاییده میشود حاصل زیستی روستایی است. معنای زیستن راستین همانا حفظ یگانگی بین چهار عامل فانیان (بشر)، زمین، آسمان و قدسیان (خدایان) است؛ و ساختن و ساختمان نیز نقشی جدا از این ندارد (فردانش، 1381: 24).
او از تعریف خود از فضا، به مفاهیم حرکت و فاصله متوسل شد و معتقد بود که تغییر در حرکت یا تغییر در فاصله، فضای موجود را تغییر میدهد. با پرداختن به مسئلهی حرکت، بحث جهت مطرح میشود و با استفاده از بحث جهت، مکان را مطرح میکند (نوربرگ-شولتز، 1380: 7، الف) که محدود به سه جهت بالا، پائین و اطراف است. به عبارت دیگر همانطور که سقف و کف و دیوار فضا را تعریف می کند، آسمان بالای سر و زمین زیر پا و افق اطراف نیز مرزهای مکان را معرفی کند.
3- نسبت فضا و مکان در اثر معماری
3-1- فضا واسطهای برای درک مکان:
استنباط از مکان می تواند به عنوان فضا نیز درک شود؛
نوربرگ-شولتز به تلقی هایدیگر از فضائیت مکان میپردازد و معتقد است مکان همانند فضا، مرزگشاینده است؛ هایدیگر در جزییات بیشتر، سرشت دوگانهی فضائیت را نمایان میسازد. او ابتدا به واژهی آلمانی Raum یا فضا که از raumen سرچشمه گرفته است، اشاره می کند که در واقع رهایی مکانها برای اسکان بشر است. مکان قلمرو اشیا گردهم آمده که اینجا به هم تعلق دارند را میگشاید. ما باید این درک را فرا بگیریم که اشیا حقیقتا به مکان تعلق ندارند، بلکه خودشان مکان هستند، ثانیا مکانها بوسیلهی فرمهای تندیسی مجسم شدهاند. این تجسمها شخصیتهایی هستند که مکان را آشکار میسازند، بنابراین تجسمهای تندیسی صورت خارجی حقیقتبودن در یک اثر هستند که در مکانش یافت میشود (Nesbitt,1996:435).[v]
هایدیگر نیز در اینباره چنین میگوید: گوهر هر فضا برخاسته از نه خود آن فضا، که از مکانهای آن است. عموما سامانپذیری فضایی نشانگر سامانپذیری افقی است، زندگی بر روی زمین روی میدهد و آهنگ آن را میتوان در یک سطح نمایش داد (نوربرگ-شولتز، 1381: 58، الف).
3-2- مقایسه ی فضا و مکان در یک اثر معماری:
با حضور در یک بنای معماری، آنچه که خود را به ما نشان میدهد و به عین آن را درک میکنیم، فضا و آنچه که در پسزمینهی ذهن همانند خاطره باقی خواهد ماند، مکان آن خواهد بود. در واقع میتوان گفت فضای فقط با حضور در آن و لمس کالبد آن احساس میشود و در جایی خارج از آن درکشدنی نیست، ولی مکان از آنجایی که قابلیت خاطرهشدن دارد و در ذهن متبلور میشود، در ذهن خواهد ماند و در هر جای دیگری قابل بازگوییست.
معماری را هنر ساختن فضا معرفی میکنند. ارائهی بینشی که در جهت دستیابی به چهارچوبی برای فهم معماری از طریق مفهوم فضا باشد. از آنجا که فضا ذات و ماهیت معماری است، فهم معماری موکول به فهم فضاست. فهم انسان از محیط پیرامون خود تنها به تعاریف هندسی محدود نمیشود و همچنین نمیتوان مکان را که بر آمده از المانهای فیزیکی میباشد، بسترساز خلق فضا ندانست، بنابراین هدف نهایی معماری تاسیس مکان است که شالوده فضا میباشد، و به این تعبیر رسید که فضا، حاصل تاسیس مکان است.
آنچه مسلم است این است که در توصیف مفهوم فضا انسان نقش محوری ایفا میکند، زیرا مکان در نتیجهی فضا برای انسان خلق میگردد. بنابراین فضا واسطهایست که درک مکان را برای ما مقدور میسازد. هنر معمار، تبدیل فضا به مکان است؛ یعنی ترسیم مکان در ذهن اشخاص و معماری، هنر تبدیل فضا به مکان است. به همین دلیل است که نوربرگ-شولتز معماری را هنر مکان و هنری میداند که هدف آن ارائهی تصویرهایی از جهان است که به آشکار کردن معنای چیزها کمک میکند. هر انسان درک خاصی از مکان دارد و معمار برای ساختن مکان، باید به دنبال ذهنیتهای مصرفکننده بگردد و بر اساس نیازهای فطری او عمل کند.
4- جمعبندی نهایی
با توجه به پرسش اصلی پژوهش میتوان عنوان نمود که فضا و مکان در یک بنای معماری، با هم نسبت دارند و نسبت آنها در مقایسهی این دو مقوله و بررسی کیفیات آنها آشکار میشود. این نکته قابل ذکر است که آن چیز که خودش را به ما نشان میدهد و آن را درک میکنیم در فلسفه، ابژه نامیده شده و در تئوری فضا به آن فضا گفته میشود. آن بخش از ابژه یا فضا که در ذهن ما میماند و گاهی تبدیل به خاطرهی جمعی میشود، در فلسفه سوبژه و در تئوری فضا، به آن مکان گفته میشود. در خاتمهی بحث میتوان به قیاس بین فضا و مکان اشاره کرد که فضا به صورت واقعیتی است که در جای خود ثابت است و حرکت نمیکند، اما مکان، ویژگی خاصی است که در ما و در ذهن ما میماند و با ما جابجا میشود. پس فضا خصلتی ایستا دارد، ولی مکان دینامیک یا پویاست و در شبکهی همواره متغییر روابط اجتماعی در تمامی سطوح و مقیاسها، به آن و لحظه در میآید. بنابراین، اگر فضا امکان وقوع حرکت را میدهد، مکان درنگ پدید میآورد.
هنگامیکه انسان به مرور زمان با یک فضا انس میگیرد و نسبت به آن احساس تعلق خاطر پیدا میکند، این فضا برای او ارزشمند میشود و حس آشنا و نوستالژیکی در قبال آن فضا دارد. این فضا، مکان خوانده میشود، و این نکته قابل نتیجهگیریست که مکان قابلیت خاطرهسازی دارد.
مکان به عنوان امری فرافیزیکی، در ذهن وجود دارد، اما فضا دارای جنبههای مادی و فیزیکیست. در حالیکه فضا را گسترهای باز و انتزاعی میبینیم، مکان بخشی از فضاست که شخصی یا چیزی آن را اشغال میکند و دارای بار معنایی و ارزشی است که در اثر همکنش افراد با محیط واجد ویژگیهای متمایز با مناطق اطراف شده است.