نظام عمران و شهرسازی اسلامی ...
به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر جلسه شانزدهم از سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی» آیت الله اراکی است که در ادامه می خوانید؛
مقدمه
نظام عمران شهری از یک جوهر، و یک قالب و صورتی برخوردار است و این مسئله به نظام عمران شهری در شهرهای اسلامی هم اختصاص ندارد و همه جا همین قاعده جاری است. جان و روح نظام عمران شهری را آن ساختار فکری و ارزشیای تشکیل داده است که نظام عمران شهری را جهت میدهد. آنچه در این سلسله دروس به آن خواهیم پرداخت همان ساختار به اصطلاح ایدئولوژیک نظام عمران شهری است که به وسیلۀ فقه اسلام تبیین شده و میشود و کار فقها است.
مروری بر مطالب قبل
به برخی از مستحبّات اشاره کرده و گفتیم: در آنجایی که قرار است این ساختمانها را به شکل عمودی بسازیم، این عمودیسازی ساختمانها منجر به تعطیل سنّت در جامعه خواهد شد. مانند همین مستحبّاتی که تعدادی از آنها را در جلسه پیش بیان کردیم. برای مثال مگر میشود کسی در جایی مثل نیویورک که اصلاً آسمان را نمیبینند بخواهد یک سری از مستحبّات را انجام دهد؟! اصلاً امکان عمل به پارهای از مستحبّات وجود ندارد. مثلاً اگر بخواهد اوّل ماه را استهلال کند، یا بخواهد در نیمه شب بلند شود و به آسمان نگاه کند که «اِنَّ فی خلق السّماوات و الارض لآیاتٌ» را بخواند با این سبک ساختمانها قابل عمل نیست؛ بنابراین این سبک از ساختمانها موجب تعطیل سنّت میشود، منجر به تعطیل یک عمل مستحب، بلکه اعمال مستحبّ زیادی میشود. این دلیل دیگری است که در نظام شهری اسلامی نمیتوان ساختمانها را به سمت بالا برد بلکه باید به صورت افقی ساخته شوند تا آسمان دیده شده و امکان انجام اعمال مستحبّی وجود داشته باشد.
روایات زیادی دال بر تحریم تعطیل سنّت وارد شده است، حتی اگر یک فرد بگوید تصمیم دارم نماز شب نخوانم، خودِ این رفتار، رفتار نامشروعی است. حالا یک شخصی میگوید من نمیتوانم، نتوانستهام، نخواندهام، حالی داشته باشم، وقتی فراهم شود انشاء الله میخوانم. این چنین شخصی حتی اگر تمام عمرش هم یک رکعت نماز شب نخواند مؤاخذهاش نمیکنند. امّا اینکه بگوید تصمیم دارم که نماز شب نخوانم اعراض از تبعیّت از سنّت است و این اعراض ممنوع است.
هم تعطیل فردی سنّت و هم تعطیل اجتماعی سنّت نامشروع است، با اینکه عمل و فعل مستحب است. برای مثال اگر به مردم جامعه بگویند که ای مردم، دیگر به فقرا کمک نکنید، به سائل کمک نکنید، این مطلب فینفسه عمل محرّمی است هر چند اعطای به سائل واجب نیست امّا اینکه تصمیم بگیریم به سائل کمک نکنیم -حال چه این تصمیم فردی باشد و چه اجتماعی- این جایز نیست. پس اگر گاهی به گدا پول بدهد و گاهی ندهد اشکالی ندارد امّا اینکه بگوید من تصمیم دارم به هیچ گدایی کمک نکنم کار نامقبولی است چون یک تعطیل سنّت به حساب میآید؛ حتّی اگر دلیل بیاورند که چون این کار گداپروری است پس تصمیم داریم که به هیچ گدایی کمک نکنیم [باز هم نمیتوان این کار را کرد].
تکدّیگری در جامعه اسلامی
دو بحث است؛ یکی کراهت تکدّی و دیگری وجوب جمع گدایان از سطح شهر. نباید در جامعه اسلامی گدا داشته باشیم، اینکه شخصی بر سر چهارراه بنشیند و گدایی کند، به سوی مردم دست دراز کند تا به او کمک کنند، کار پسندیدهای نیست، امّا جمعآوری گدایان از سطح شهر وظیفۀ مدیریّت جامعه و حاکمیّت است، حاکم باید ببیند که اگر اینها نیازمندند کمکشان کند، برای آنها مسکن و کار آماده کند، آنها را از گدایی منع کند تا دیگر چنین کاری نکنند.
وقتی امیرالمؤمنین علیه السّلام دیدند که فرد یهودی -یا به نقل برخی از روایات شخص مسیحی- گدایی میکرد، فرمودند: «این کار او چه معنا دارد؟!» گفتد: «آقا این فرد، پیرمردی مسیحی است، کاری از دستش برنمیآید و برای تأمین زندگیاش مجبور به گدایی شده است». حضرت فرمودند: «اَنفقوا علیه مِن بَیتِ المال» مسیحی هست که باشد، «اِستعمَلتُمواه إذ کانَ شابّاً حتّی إذا کَبُرَ تَرَکتُموه؟!» یعنی از بیتالمال به او انفاق کنید. چهطور تا زمانی که جوان بود از خدمات او استفاده کردید، اما حالا که پیر شده او را به حال خود رها نمودهاید!
از این روایت برمیآید که جمع گدایان و رسیدگی به آنها به دست حکومت است. حضرت میفرمایند نباید در حکومت من گدا باشد، این پیرمرد را بگیرید و برایش از بیتالمال شهریه مشخص کنید تا دیگر احتیاجی به گدایی نداشته باشد.
وظایف متقابل مردم و حکومت
رسیدگی وظیفۀ حاکم است امّا وظیفه مردم چیست؟ آنها حق ندارند بگویند ما تصمیم داریم به هیچ گدایی کمک نکنیم. خداوند متعال در قرآن میفرماید: «وَ فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم» خودِ سائل حق دارد حتّی اگر در واقع مستحق نباشد، خودِ سائل با درخواست کردنش حق ایجاد میکند. ابتداءً این حق، استحبابی است امّا گاهی ممکن است تبدیل به حقّ واجب شود. ما در بحث فقه اقتصادی گفتهایم که علاوه بر این واجبات معمولی خمس و زکات و کفّارات و ... یک واجب دیگری هم وجود دارد که کمتر بیان شده است؛ در روایات وارد شده است که واجب است هر کسی از درآمد ماهانه و سالانه خود، مقدار معیّنی را کنار بگذارد، یعنی همین انفاقات مستحبّی هم واجب است. این «حقٌّ معلوم» که قرآن میگوید غیر از خمس و زکات است. وظیفۀ هر انسان متدیّنی است که از درآمدش برای این نیازمندیهای متفرّقه کنار بگذارد. سابقاً بین کشاورزان و اهل تجارت رسم بود که هرگاه خداوند سودی به آنها میرساند سهمی از آن را به فقرا میدادند، البته این صدقه از باب خمس و زکات نبوده است.
رفتار امام صادق علیه السّلام این بوده است؛ در روایت است که ایشان هنگام محصول دستور میدادند که بخشی از دیوار باغ را خراب کنند تا مردم بیایند و از آن استفاده کنند. حضرت میفرمودند: «این کار را هر ساله میکنم؛ عدّهای میآیند و رایگان استفاده میکنند، مع ذلک فرائض خود را نیز پرداخت میکنم و مقدار زیادی پول برای خودم باقی میماند».
حتّی در روایت است که حضرت جبرئیل علیه السلام علّت دوری چهل سالۀ حضرت یعقوب از حضرت یوسف علیهما السّلام را چنین فرمودند که تنها، شبی آن حضرت از همسایگان خود که در گرسنگی بودهاند غاقل شده است و گوسفندی که کشته بوده را تنها برای فرزندان خود طبخ نموده است.
ادله حرمت تعطیل سنّت
اینها یک حقوقی است که فینفسه مستحب است امّا وقتی برای جامعه یا فرمانروایان آن مطرح میشود، تکالیف دیگری مطرح میگردد؛ اجمالاً روایات زیادی داریم که تعطیل سنّت جایز نیست. از جمله روایت برقی است در محاسن: «عَن یَعقوبِ بن یزید عن محمد بن ابی عُمیر عن مرازمِ بن حکیم قال سمعتُ اباعبدالله یقول: مَن خالَف سُنّةَ مُحمد صلی الله علیه و آله و سلم فقد کَفَر». مخالفت با سنّت مساوی با کفر است، مخالفت با سنّت یعنی اینکه بگوید من با این سنّت اصلاً کنار نمیآیم. البته قبل از این حدیث، از آیۀ «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیرا» میتوان استفاده کرد که اصل تأسّی به پیامبر گرامی اسلام واجب است. اینکه انسان کاری کند که بگویند او به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تأسّی نمیکند و از سنّت ایشان اعراض کرده است کار حرامی است، این مطلب از عبارت «لِمن کان یرجوا الله و الیوم الآخرة» برداشت میشود، یعنی کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد از سنّت رسولش اعراض نمیکند. امّا این مطلب در روایات به صورت روشنتری بیان شده است.
روایت دیگری از جناب برقی در اینباره وجود دارد: «عن برقی عن النوفری عن السکونی عن ابی عبدالله علیه السّلام عن آبائه علیهم السّلام قال، قال امیرالمؤمنین علیه السلام: السُّنَّةُ سُنَّتان؛ سُنَّةٌ فی فریضَة، الأخذُ بها هُدی و ترکُها ضَلالَة و سُنّةٌ فی غیر فریضَة، الأخذُ بها فَضیلَة و ترکُها الی غیرها خطیئَة» یعنی «دو نوع سنّت داریم؛ سنّتی در واجبات که عمل به آن مایۀ هدایت و ترکش سبب گمراهی است و سنّتی در غیر واجبات که عمل به آن فضیلت و ترکش گناه است (اگر اعراض از سنّت به حساب بیاید)».
روایت دیگر از امیرالمؤمنین علیه السّلام است: «ثلاثٌ موبِقات؛ نکثُ الصَفقَة، ترکُ السُّنَّة، فراقُ الجَماعَة» یعنی سه چیز است که انسان را به هلاکت میاندازد؛ شکستن پیمان، ترک سنّت و کنارهگیری از جماعت (جماعتی که دور امام مشروع جمع باشد)».
روایت دیگری از امام باقر علیه السّلام است: «عن زُرارَة قال قُلتُ لأَبی جَعفَرٍ علیه السّلام و قَد ذَکَرَ نَوافل اللیلِ و النَّهار... اِنَّما هذا کُلُّه تَفَضُّل و لیسَ بِمَفروض؛ اِنَّ تارکَ الفَریضَة کافر و اِنَّ تارِک هذا لیسَ بکافر و لکنّها معصیَة» یعنی «همۀ نافلهها فضل است و واجب نیست؛ چراکه تارک واجبات، کافر است امّا تارک نافله کافر نیست امّا گناه کرده است (در صورتیکه به کلّی اعراض کند)». پس درست است که عمل به یک سنت واجب نیست اما کنار گذاشتن آن هم جایز نیست.
این مطلب که ترک همیشگی یک مستحب جایز نیست، ادب بسیار مهمّی است امّا متأسفانه کمتر برای عامّة مردم تبیین شده است بهطوری که خیلی از متدیّنین توجه به این حکم ندارند.
بنابراین تعطیل سنّت جایز نیست و اینکه ساختار شهری را طوری قرار دهیم که نشود همه یا بعضی از مستحبّات را انجام داد نیز جایز نمیباشد.