تعریفی از نهاد آموزش و پرورش
واقعیت این است که من وقتی به آموزش و پرورش به معنای نهاد آموزش و پروش که وزارت آموزش و پرورش فقط بخشی از آن است، نگاه می کنم، 5 مورد واقعیت دردناک که در نهاد آموزش و پرورش می بینم. نهاد را به معنای جامعه شناختی آن در اینجا به کار می برم که مثلا شامل وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، تحقیقات و فن آوری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، خطیبان، واعظان و سخنرانان، صدا و سیما، و همه آنهایی که آگاهانه یا ناآگاهانه، خواسته یا ناخواسته در حال تربیت من و تو هستند. من و تو به عنوان شهروندان این جامعه.

بنابراین من فقط به وزارت آموزش و پرورش نظر ندارم، به نهاد آموزش و پرورش نظر دارم. اما شک نیست که در نهاد آموزش و پرورش، مهمترین سهم از آنِ وزارت آموزش و پرورش است. به جهت اینکه از سال های آغاز زندگی، ما را در چنگ خود دارد و سال های آغازین زندگی ما نسبت به سال های بعدی زندگی، بیشترین اهمیت را دارند، پس بیشترین نقد هم معطوف به وزارت آموزش و پرورش خواهدبود. اما به هر ترتیب کل نهاد آموزش و پرورش، 5 مورد عیب و نقص اساسی دارد. دو تا از این 5 مورد، به نظر من بنیادی تر و بنیانی تر هستند با اینکه چه بسا به نظر آید که 3 تای بعدی، مهم ترند.
تاکید بر حافظه، نه فهم!
اولین عیب و ایراد این است که آموزش و پرورش ما مبتنی بر فهم نیست، مبتنی بر حافظه است. یعنی از میان قوای ذهنی ما، همه تاکید فقط بر روی حافظه گذاشته شده است و کاری به فهم (Understanding) ندارند. یعنی به جای اینکه سعی بر این شود که مطلبی به مخاطب تفهیم شود، سعی می شود که مطلبی در حافظه مخاطب جای گیر شود. آن وقت طبعا اثرش این است که به جای اینکه با مفهوم سر و کار داشته باشد با لفظ، واژه و تعابیر زبانی سر و کار داشته باشد.