سید محمد بهشتی ـ رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی ـ به رغم اینکه سالها در بنیاد فارابی مدیر بوده و بهعنوان مدیر سینمایی شناخته میشود، بیشتر از همه، یک مدیر فرهنگی است.
تحصیلات دانشگاهی وی در رشته معماری بوده و دارای نگاه فرهنگی به معماری و شهر است؛ تخصصی که کمتر به آن شناخته میشود. برای صحبتکردن درباره حق بر منظر و هویت تاریخیـ فرهنگی شهر تهران به سراغ او رفتیم و در گفتوگویی، نظر وی را درخصوص معماری شهر تهران جویا شدیم.
- آمار نشان میدهد که مردم شهر تهران با مشکلات روحی درگیر هستند. فکر میکنید کالبد شهر تهران تا چه اندازه بر مردم شهر تأثیرگذار است؟ آیا شهر تهران، شهریاست که مردم با نگاهکردن به فضاهای شهری و معماری آن احساس آرامش کنند یا اینکه خود شهر بیشتر عامل عصبانیت و گرفتگی روحی مردم است؟
کالبد شهر در همهجای دنیا منعکسکننده احوال اهل شهر است. اگر کالبد شهر، وضعیت نابسامان و مغشوشی داشته باشد افرادی که در آن شهر زندگی میکنند هم احوال مغشوشی خواهند داشت. تأثیر بیشتر از ناحیه مردم جامعه بر کالبد شهر است.
البته این دو فاکتور تأثیرات متقابلی نیز بر هم دارند اما در یک نگاه، کلانشهر، محصول احوال مردمان آن است. زمانی که احوال ما خراب است حتی عناصری را که در کالبد شهر دلالت بر هویت آن دارند به جا نمیآوریم و ممکن است در چشممان ارزشی هم نداشته باشند. احوال شهر ما از اوایل دهه40 کمکم رو به خرابی رفته است. از زمان آغاز فروپاشی کالبد شهر و روبهروشدن با بحران مدنیت، سیطره جمعیت رخ میدهد، زندگی از فضای شهر به سمت محیط خصوصی کوچ میکند و زندگیکردن در شهر به مفهوم زندهبودن در شهر تغییر مییابد. یکی از نکات جالب این است که وقتی زندگی از شهر به پلاکهای خصوصی میرود، شهر دیگر چهره امن ندارد.
در زمان کودکی ما کوچه، محل بازی بچهها بود؛ درحالیکه نسلهای بعد از ما در آپارتمان بازی کردهاند و کوچه در آنها و والدینشان احساس نگرانی و ناامنی ایجاد میکرد. یکی از نمودهای جالب این احساس ناامنی همین نردههای نوکتیزیاست که روی دیوار خانهها نصب شد. قبل از دهه40 چنین نردههایی روی دیوار خانهها مشاهده نمیشد، زندگی در خارج از پلاکهای خصوصی جریان داشت و شهر، امن و روشن بود.
از نیمه دوم دهه70 عملا بحران رو به افول میرود و مدنیت، دوباره شروع میکند به اوجگرفتن و زندگی از داخل پلاکهای خصوصی به شهر رجوع میکند. در زمان بحران مدنیت، بخش قابلتوجهی از کالبد شهر که دلالت بر کیفیت زندگی شهر میکرد و به جاریبودن آن شهادت میداد، تخریب شد؛ تخریبی که به نوعی همه در آن دخیل بودند؛ هم اهل شهر و هم مدیریت شهری. آنچه در نظر همه مشهود بود، نه داشتن ریشه و شهادت تاریخی - فرهنگی که کهنگی بود.
میخواهم بگویم چطور احوال بد شهر مانع دیدن کالبد شهر میشود. وقتی احوال اهل شهر رو به بهبود میرود لابهلای آشغالهایی که در شهر وجود دارد نشانهها و ارزشها یکبهیک دیده میشود؛ نمونهاش همین خیابان سیتیر. این خیابان تازه احداث نشده بلکه بیش از یک قرن است وجود دارد ولی درست در آن مقطع که بحران مدنیت در شهر غالب بود، ارزشهای این خیابان نادیده گرفته شد و فقط به عنوان یک شریان ارتباطی از آن استفاده میشد؛ اکنون که حال شهر رو به بهبود است، میبینیم که به سراغش میآیند، کفاش را سنگفرش میکنند، پر از رنگ و نور و زندگی میشود و همه تعجب میکنند که شهر ما خیابانی دارد که محل گفتوگوی ادیان است.
- چطور میتوان با استفاده از رنگ در معماری ساختمان، منظر شهر را چشمنواز کرد تا حس آرامش را به شهروندان منتقل کند؟
وقتی حال ما خوب نیست شهر را نمیبینیم اما وقتی حالمان خوب است متوجه شهر میشویم و از آن توقعاتی پیدا میکنیم. شما در حال حاضر تمنای رنگ دارید و این نشان میدهد که حالتان خوب است وگرنه وقتی حالتان خوب نباشد توقعاتتان از جنس دیگری است؛ میخواهید ترافیک، روان باشد؛ توقع دارید خانهای داشته باشید که سرپناهتان باشد و به نیازهای اولیهتان پاسخ داده شود؛ دیگر کیفیت مد نظر شما نیست.
- وقتی سراغ منظر و زیبایی شهر میرویم که به نیازهای اولیهمان پاسخ داده شده باشد؟
خیر. وقتی به سراغ زیبایی شهر میرویم که حالمان رو به بهبود باشد. ممکن است یک زمان حال ما خراب باشد ولی وقتی به نیازهای اولیهمان پاسخ داده شد، ساکت شویم؛ درحالیکه وقتی حالمان خوب است، دیگر کیفیت برای ما اهمیت دارد. کمیت همچنان وجود دارد؛ باید به نیازهای اولیهمان پاسخ داده شود و شکممان سیر شود اما در کنار آن، عطر و طعم و رنگ نیز برایمان اهمیت مییابد.