زگار قاجار
ناصرالدین شاه قاجار طی مدت ۱۷سال، ۳بار به فرنگستان سفر کرد و مشاهدات او از کشورهای مختلف اروپایی، در کنار اتلاف سرمایههای ملت نگونبخت ایران،
تنها رهاوردش کپیبرداری از نحوه ساخت و ساز ساختمانها بود و از نظم و انضباط، قانون، پیشرفتهای صنعتی و علمی و تحولات شگرفی که حاصل رنسانس و دگرگونی علمی و فرهنگی در آن دیار بود، گویی چشمان شاه و همراهانش روی آنها بسته بود که در این مقال نمیگنجد تا 3سفرنامه این پادشاه غافل را بررسی کنیم و کافی است به فهرست خریدهای او نگاهی بیندازیم تا دریابیم تا چه میزان، وی سعی در عقب نگاه داشتن مردم ایران از قافله علم و تمدن داشت.
در میان اشیا و اجناس خریداری شده، تنها چیزی که به چشم نمیخورد، اسباب و اثاثیهای است که به کار علم و تعالی آن میآمد و اگر هنر عکاسی - داگرئوتیپ- به همت این پادشاه به ایران آمد، بیشتر برای تفریح و سرگرمی و ثبت و ضبط امور دربار و «در خانه» شاهی بود.
اما دگرگونی از نحوه ساخت و ساز آغاز شد و در دوران پهلوی اول شکل دیگری به خود گرفت و در دوران پهلوی دوم، کاملا دگرگون شده و خودباخته شد و از آن پس تمامی شاخصههای معماری ایرانی فراموش شد و امروز کمترین نام و نشانی را میتوانیم در ساخت و سازها در تمامی شهرهای کشور بیابیم که بناها براساس اقلیم، مصالح محلی، بومی و سنتی و شرایط آب و هوایی خاص آن مناطق، ساخته شود.
ناصرالدینشاه نخستین سفر خود به اروپا را در سال 1251 شمسی (1290ق) صورت داد و نخستین عمارت بلندمرتبه در تهران - شمسالعماره 7سال قبل از آن و در سال 1244 شمسی شروع به ساخت شده بود و تقریبا طی مدت 3سال، آغاز و انجامش به طول انجامید، اما معضل اصلی برای او، اعتراض همسایههای مجاور در «عمارت خورشید» بود که شاه از طریق دوربین انداختن برای دیدن شمال تهران و «پس قلعه» سرک به داخل خانههای آنان میکشید و از آن پس فقط در روزهای چهارشنبهسوری و ایام نوروز، برفراز آن میرفت و شهر را تماشا میکرد
و پس از سفرهای سهگانه او به اروپا بود که درصدد برآمد با استفاده از مشخصات معماری غربی، قصرهایش را بیاراید؛ هرچند که در این سفرها، با نحوه ساخت و ساز «شیروانی» بربام خانهها نیز آشنا شد و همین امر باعث شد تا بسیاری از بناهای تاریخی قبل و بعد از او از باد و باران گزند نیابند و فاصله آخرین سال سفر او - 1268 شمسی- تا به خاک افتادنش در یازدهم اردیبهشت 1275، آنچنان زیاد نبود تا این الگوبرداریها، نمود بارزی بیابد،
اما در دوران مظفرالدینشاه و نوهاش احمدشاه، بناهایی در تهران شکل گرفتند که ظاهر و باطنش، سنخیت چندانی با معماری دوره زندیه و اوایل قاجار نداشت و معماری «درونگرا» کمکم تبدیل به «برونگرا» شد و سرانجام، آن شد که «حیا» از معماری ما رفت و شد آنچه که امروز شاهدش هستیم. معماری با حیای ما، تطابق کامل با فرهنگ ما داشت، اما افزایش جمعیت و گسترش شهرها، تمامی ابعاد معماری ما و از جمله حیا را از بین برد.