پاسخ به این پرسش ها که بهراستی چرا چنین شد؟ چرا شهر جدید نتوانست نقش و جایگاه درخور را در پهنه برنامهریزی و نظام شهری بیابد؟ کاستیها چه بوده چرا این فرآیند پدید آمده است؟ بحث پردامنهای است که در این نوشتار کوتاه نه مجال و نه جای پرداختن به آن است. اما هدف برپایی شهر جدید در ایران عموما جذب جمعیت سرریز شهر بزرگ، کمک به اجرای برنامههای ساختن مسکن، تثبیت قیمت زمین و برپایی تعادل در بازار مسکن و یاری به توسعه منطقهای بود که در عمل و بیشتر شهرهای جدید به کار بسته، هدف نخست انگیزه بنیادی بوده است.
در پاسخ پرسش چراییهای ناکارآمدی شهرهای جدید بسیار نوشتهاند که درمجموع از عواملی یاد شده همچون مکانیابی نامطلوب، ضعف زیرساخت و امکانات حملونقل بهویژه در پیوند با دیگر شهرها، سستی اقتصاد پایه و ظرفیت اشتغال، تک کارکردی و همچنین گرایش به کارکرد خوابگاهی، نرخ تمامشده بالای زمین و مسکن، نابسامانی و گسست کالبدی در بیشتر موارد، چالشهای اجتماعی همچون سستی هویت مکانی و نبود وابستگی به مکان و شکل نگرفتن اجتماعات محلی و نیز مدیریت دوگانه محلی در شهر جدید. در دهه گذشته مسکن مهر نیز در بیشتر شهرهای جدید بر دامنه و ابعاد این دشواریها افزود و گرهی بر کلاف پر گره شهر جدید شد.
بررسی آموختههای جهانی برپاییِ شهر جدید، سهگام اصلی و گذار را در این زمینه نشان میدهد. دوره نخست دوره الگوی باغ شهر و شهرکهای اقماری و سپس شهرهای جدید همچون گزینهای برای مهار و کاهش چالشهای رشد فزاینده شهرها (انگلستان) پیش کشیده شدند که در این زمانه نقش دولت در توسعه این شهرها چشمگیر و تعیینکننده بود. دوره دوم دوره رشد مناطق مادر شهری پس از پایان جنگ جههانی دوم بود که دگربار با پیشگامی بریتانیا و سپس برخی دیگر کشورهای توسعهیافته شهرهای جدید با فاصلهای از مادرشهرها برپا شدند؛ اما در دوره سوم از ۱۹۷۰ شهرهای جدید بهعنوان ابزار سازماندهی فضای ملی، برنامهریزی ناحیهای و سیاست تمرکززدایی جمعیتی و اقتصادی مطرح شدند.