سمیه باقری: معمار و پژوهشگر عرصه معماری باور دارد که رویدادهای گذشته و امروز، وضعی را پدید آورده که معماری معاصر ایران را الکن و ناتوان کرده است.
هنرآنلاین، محمدباقر طباطبایی، معماری برجسته و فعالی است که سالها در حوزههای گوناگون چون ساماندهی بافتهای شهری فرسوده، توسعه گردشگری و معماری فعالیت کرده است. وی وضع کنونی معماری ایران را فاقد ثبات بهعنوان شرط لازم برای رشد و گشودن عرصههای تازه میداند. او در این باره میگوید که بسیاری از فعالیتهای معماری معاصر ایران صرفاً درگیر ظواهر فرایند و ظواهر نتایج است و از توجه عمق انتقادی دست کشیده. این معمار برجسته نقد را مهمترین عنصر برای پیشرفت معماری میداند که هم خود و هم موضوعاتش دچار بدفهمی است. آنچه میخوانید گفتوگوی هنرآنلاین با این هنرمند و منتقد عرصه معماری است.
اجازه دهید در بخش نخست گفتوگو، از نحوه ورود شما به معماری بدانیم و اینکه چقدر معماری برای شما یک علاقه شخصی به شمار میرود.
معماری فراتر از علاقه شخصی، برای من ابتدا رویّه یا سازوکاری است برای خودسازی، و دوم شیوهای است برای تأثیرگذاری بر جهان و اگر بتوان، سوق دادن آن به سویی اخلاقیتر و در نهایت ابزاری برای نشانگذاری جهان در جهت هرچه انسانیتر شدن آن است. اینکه من چطور به معماری وارد شدهام یا معماری چطور به من یا دیگران وارد شده، موضوع مهمی نیست. دیرینهشناسیهای شخصی، دردی را از کسی دوا نمیکند و جذابیتی هم ندارد. اما اگر هریک از معماران بیان کنند که چطور باید به معماری بنگریم، ممکن است آموزنده باشد. من اینطور نگاه میکنم که همه نگرشها و کنشهای انسانی، بسته به آنکه نسبت به زمینه وقوع و پیدایش چه موضعی در آنها نهفته باشد و آشکار شود، در سه دسته متصل به هم قابل دستهبندی است؛ سازشکارانه، انتقادی، انقلابی. با این دستهبندی، میتوانم بگویم که معماری کنشی انتقادی مبتنی بر نگرشی انتقادی به جهان است.
در معماری نمیخواهیم و نمیتوانیم بنیادی را براندازیم، همچنان که نمیخواهیم و نمیتوانیم همه وضع و روند موجود را بدون تغییری بنیادی در آن بپذیریم. بنابراین حتماً ساختاری نوآیین را ابداع میکنیم و در درون نظام سنت و نظام فرهنگ موجود که خموده یا در حال رشد است، آوایی تازه و تصویری تازه میآوریم که متن را تازه میکند و نظام سنت و فرهنگ را حرکت میدهد. تغییر در متن جهان، حاصل نوآیینی ساختار معمار آفریده و تداوم روندهای بنیادبان حاصل عمل در زمینه است. معماری هر دو جهت را ملاحظه میکند و بنابراین معماری در میانه ایستاده است. به همین سبب، در تعادل بخشی به دیدگاههای افراطی و در به حرکت درآوردن ساکنان و قاعدان، ممکن است معماری مؤثر و نقشآفرین باشد، مشروط بر آنکه درست بایستد و چنین نقشآفرینی میانجیگرانهای از او خواسته شود.
درباره برجستهترین پروژه اجرایی خود بفرمایید و درباره ویژگی آن توضیح دهید؟
اگر منظور از برجستهترین، آن چیزی باشد که بیشتر از همه مورد علاقه من و تیم همکاران بوده، یا منظور بزرگترین یا مشهورترین یا...ترین دیگری باشد، متفاوت است. اما اگر شخصاً به ماجرا نگاه کنم، تمایل دارم از پروژه مجموعه مسکونی کارکنان و مجموعه تشریفات و فرهنگی سفارت ایران در ترکمنستان، طراحی ساختاری پهنه شهری حدود 7 هکتاری در پیرامون حرم مطهر رضوی در مشهد، و مدیریت طرح و مسابقات متعدد نام ببرم. اما پروژه برجسته من که چندی است به آن دچارم، خوانش معماری به عنوان نگرش و کنش، از دریچه خرد و اندیشه ایران شهری، است. امیدوارم که به زودی نتایجی به بار بیاورد که قابل نقد باشد.
به نظر شما چقدر سایر تخصصهای هنری در حوزه معماری مؤثر است؟ منظورم این است که آیا معماری نیز مانند سایر بخشهای هنری نیازمند تعامل با دیگر شاخههاست؟
موضوع پیچیدهای است. مقصود از تخصصهای هنری چیست؟ مقصود مهارتها و هنرمندیهاست یا تتبعات در تاریخ و فن؟ اما بهطور کلی میتوان گفت که معماری همانگونه که در نسبت با رویکردهای تحولخواهانه و زمینهگرایانه، در میانه ایستاده، در سایر نسبتها نیز اصولاً در فضای تعاملی میان دیدگاهها، کارها، نگاهها، آدمیان، جوامع و ... روی میدهد. در واقع معماری در فضای تعاملی خودساخته ابداعی که روی داده، به عنوان ساختاری تازه و سازنده متنی تازه، ظاهر میشود و خود نیز در صورت توفیق، در برگیرنده فضای تعاملی و بستر رشد متنی دیگر خواهد بود. بنابراین معماری بیشتر از هر فعالیت و هنر دیگری نیازمند تعامل و حتی خویشاوند تعامل است. این تعامل نه تنها با هنرهای دیگر، که این تعامل یا ارتباط در ذات و صفات معماری مؤثر است، بلکه با هر فعالیت انسانی دیگری و علاوه بر آنها در شکلدهی به کارکرد معماری نیز مؤثر است.
وقتی گره میزنیم همه شاخهها را به یکدیگر، معماری زاده میشود و خارج از نحوه گرهزدن و شکلی که از پیچشهای گره حاصل میشود، معماریای وجود ندارد. البته بعضیها خیالاتی درباره معماری خود بنیاد میکنند و حتی گاهی آن را فارغ از تعاملات انسانی صرفاً به معنای بیان شخصی هنرمندانه میپندارند. من ضمن اینکه منکر بهای شخصی یا رسانهای و بازاری آنگونه بیان نمیشوم، آن را معماری به معنای کامل و واقع کلمه نمیدانم. بلکه در ذیل خلاقیت هنرهای تجسمی یا حتی آموزش و ... حتی بازار سازی برای طراحان، ردهبندی میکنم.
به نظر شما یک معمار متخصص و حرفهای چگونه میتواند زبان منحصر به خود را پیدا کند و این پیدا کردن سبک و زبان شخصی برای شما چگونه رخ داد؟
آیا معماران، یعنی فعالان حوزه معماری معاصر ایران، شهرها و پهنههای طبیعی را کاغذهای سفیدی میدانند که بیانیههای خودشیفتهوار خود را بر آنها بنگارند؟ آن دیدگاهی که درباره زبان شخصی سخن میگوید و آن را ارزشمند میشمارد، از این فرض برخاسته است. خیلی بعید است که عاقلی این حق را به معمار یا مدعی معماری بدهد که شهر را تبدیل به بوم بیانگر زبان و سبک شخصی خود کند. این حق از کجا آمده؟ چرا معماران چنین توهماتی دارند؟ معمار خوب، نمیگوییم معمار مرده است، اما یقیناً آنی است که دیده نمیشود و خود را و ساخته خود را کنار زده تا زندگی آدمیان دیده شود. آنکس که خود را مینمایاند و تمام همّتش همین خودنمایاندن است، معمار نیست.
معماری امروز، زبانی برای سنجیدن ندارد
به نظر شما آیا هر اثر معماری باید دارای بعد هنری باشد؟
هر اثر معماری، نشسته بر سه پایهای است که یکی از پایههای آن دانش است. دانش بر فرهنگ، جغرافیا، فن، مصالح، بازار، ضوابط، مقررات و... دیگری از پایههای آن مهارت است. در این تعریف، مهارت در ارتباطگیری با مشتری و اقناع او برای هزینه کرد بر اساس تشخیص معمار مدنظر است و سومی از پایههای آن خلاقیت شاعرانه (بوطیقا) است یعنی شاعرانگی در خلق اثر و شاعرانگی در بیان آن مدنظر است. بنابراین بعد هنری یکی از ابعاد سهگانه رویداد و فعالیت معماری از ابتدا تا انتهاست، نه تمامی آن.