"ماهیت، اصالت و هویت" بخشی از سخنرانی سعید فلاح فر در همایش بازآفرینی پایدار شهر است که به مناسبت روز شهرساز ایراد شده است.
هنرآنلاین: شهرمان را چگونه برای دیگران معرفی میکنیم و برای شناخت آن در قیاس با شهرهای دیگر از کدام شاخصهها سخن می گوئیام؟ چه چیزی سیما و محتوای شهرمان را از دیگر شهرهای کشور و جهان متمایز میکند؟ کدامشان برایمان افتخارآمیز است؟ نسبت ما با دهکده جهانی چیست؟ آیا همانطور که تابلوهای راهنمایی و رانندگی در سراسر دنیا شکل و معنایی مشترک دارند، میتوان در مبلمان شهری هم به این شیوه مشابهسازی عمل کرد؟ آیا شباهت به شهرهای مهم و پیشرفته جهان، شیوهای برای جهانی شدن محسوب میشود؟ آیا میتوان با شباهتهای ظاهری سیما و رفتار [که عموماً به تقلید گزینشی از شباهتهای راحتطلبانه و با بیاعتنائی به ضوابط شریف اما دشوار شهروندی انجام میشود]، عضوی یکپارچه در شهر جهانی و جهان ـ شهر بود؟ آیا تمدن و فرهنگ خریدنی است؟
پیوستگی و تعلقات ملی چه تاثیری بر امنیت زیستی دارد و شاخصههای شهری چه کارکردی در تقویت و یا گسست این تعلقات دارند؟ آیا راز بقای ملی و حفظ اهمیت جهانی به پایبندی به الگوهای شناخته شده جهانی است و یا حفظ داشتههای بومی راه کوتاهتری است برای فتح جهان وطنی؟ نسبت "فرهنگ بومی" و "فرهنگ جهانی" چیست؟ اینها سئوالاتی هستند که در رابطههای امروزی جهان، نیاز به بررسی و پاسخ دارند. حتی اگر پاسخهایی ناشیانه برای آنها داشته باشیم و البته در جستجوی این پاسخها؛ فراموش نکنیم "شهر" پیش از آن که تنها موضوعی فیزیکی و کالبدی باشد، یک پدیده اجتماعی ـ انسانی است.
نمیتوان انتظار داشت که به عنوان نمونه برای دستیابی به یک زبان و ادبیات جهانی، به گویش زبانی واحد در سراسر زیستگاههای بشری اکتفا کرد. ادبیات و زبان جهان، با حذف هر زبان و ادبیاتی در هر گوشه از جهان، بخشی از توانمندیهای خود را از دست میدهد. زبانها بدون لهجههای متفاوت بخشی از شیرینی خود را از دست میدهند. حذف ادبیات به زبانهای محلی و جایگزین کردن آن با ترجمه ادبیاتی که به زبان مشترک جهانی نوشته شده باشد، اغناکننده نیست. فرهنگ جهانی متکی به همهی زیرمجموعههای فرهنگی است. شهر و شهروندی هم نمیتواند از این قاعده کلی مستثنی باشد. بنابراین بسیاری از نهادهای بین المللی و نظریه پردازان فرهنگی ـ بعد از افول مدرنیسم و با طلوع پست مدرنیسم ـ به اهمیت خرده فرهنگهای سطح ملی و جهانی تاکید بیشتری کرده و حفظ تشخص جهانی را مشروط به؛ "بوم آگاهی در ساحت جهانی" میدانند.
"بوم آگاهی؛ خودآگاهی بازاندیشانه و انتقادی عالمان و کنشگران علوم اجتماعی نسبت به فعالیتهای حرفه ای تعریف شده است." (سخنرانی دکتر فاضلی در انجمن جامعه شناسی ـ 1390) از طرفی عاریه گرفتن از داشتههای فرهنگی جهان، بدون این که ارتباطی دو سویه وجود داشته باشد، معنای کاملی از پیوند و شمول نیست. شهری که ـ چشم بسته و بدون تعمق ـ از داشتهها و مظاهر یک به اصطلاح الگو و آرمان شهر جهانی پیروی میکند و اما چیزی برای افزودن و عرضه به این مجموعه ندارد، نمیتواند و نباید ادعای عضویت و سهم منصفانه در این مجموعه را داشته باشد.
همینطور این نظر وجود دارد که بهره برداری از داشتههای جهانی بدون آن که مسیر بومی شدن و فرایند طبیعی تعامل ارگانیک بین فرهنگی را طی کند، حائز هیچ کدام از ارزشهای جهانی و بومی نیست. نسخه جهانی برای آلام فرهنگی، موضوع قابل تحققی برای این نظریه پردازان محسوب نمیشود. همچنین؛ این رویکردی نیست که با تکرار ناآگاهانه و تقلیدی و کلیشه ای سنتهای گذشته، بدون تناسب با زمانه، موافقت کند.
اما در مقابل با نفی مسیر تمدنی شهر و حذف متعصبانه ارزشهای قابل استفاده از تجارب گذشته ـ به بهانه نظریههای مدرنیسم ـ هم کنار نمیآید. از طرفی باید پذیرفت؛ شهر پیش از آن که نمایشگاه و موزه توریستی باشد، فضایی است برای زندگی جمعی و شهری با همه نیازها و خصوصیات اجتماعی و انسانی آن.